مجازات قاتلین امام

  نقش وی در کربلا سرانجام و چگونگی مرگ
شمر بن ذی‌الجوشن نقش‌آفرین اصلی جنایات کربلا، صدور دستور یورش همه جانبه به امام حسین(ع) و یارانش دستگیری توسط مختار ثقفی، گردن زدن او و انداختن وی در روغن داغ
محمد بن اشعث بن قیس نقش‌آفرین و فراهم کننده حوادث روز عاشورا، فرمانده نیرویی بود که مسلم را دستگیر کردند روز عاشورا در پی نفرین امام حسین(ع) عقرب سیاهی او را نیش زد و با خواری تمام مُرد
عبید الله بن زیاد در حادثه کربلا، همه جنایت‌ها به دستور مستقیم عبیدالله تحقق یافت و بعد از یزید بیشترین نقش را در فاجعه عاشورا داشت چکیدن قطره خونی از سر مبارک امام حسین(ع) بر ران او و باقی ماندن آن زخم تا آخر عمر، جسدش توسط ابراهیم بن مالک اشتر به آتش کشیده شد
یزید بن معاویه چوب زدن بر دندان‌های مبارک امام حسین(ع) هنگام رقص و مستی به زمین خورد و مغزش متلاشی شد و صورتش همچون قیر، سیاه شد
سنان بن انس نقش مؤثری در کشتن اباعبدالله الحسین(ع) داشت زبانش گرفت، عقلش زائل شد و با وضع ناگواری از دنیا رفت
عمر بن سعد مجرم شماره سوم فاجعه کربلا و فرماندهی عملیات کربلا را بر عهده داشت به دستور مختار ثقفی به قتل رسید و سرش از تن جدا شد
حرملة بن کاهل پرتاب تیر بر گلوی علی‌اصغر(ع) مختار ثقفی دستور داد تا بدنش را تیرباران کنند
حصین بن نُمیر فرمانده تیراندازان لشکر عمر بن سعد و تیراندازی به امام حسین(ع) ابراهیم بن اشتر جسد او را سوزاند و سرش را برای مختار به کوفه فرستاد، سر او در مکه و مدینه آویزان ماند تا درس عبرتی برای دیگران باشد
مالک بن نُسیر کِندی فرود آوردن ضربه بر فرق مبارک سیدالشهدا(ع) قطع دستانش توسط همسرش و تا آخر عمر فقیر ماند
زرعه دامی از قاتلان امام(ع) هنگام مرگ از گرمای شکم و سردی پشتش صیحه می‌زد و می‌گفت به من آب دهید
محمد بن اشعث هتک حرمت امام حسین(ع) توسط نیش عقرب در هنگام قضای حاجت مُرد
عبدالله بن حَوزه تیراندازی به سوی لشکر ابا عبدالله(ع) قطع پای راست او توسط مسلم بن عوسجه، اسب با حرکت تند، سر او را به هر سنگ و کلوخی کوبید تا به دوزخ رفت
شبث بن ربعی با شمشیر به صورت مبارک امام حسین(ع) زد ابراهیم بن مالک اشتر آنقدر ران‌هایش را برید تا مرد. سپس سرش را جدا و جسدش را سوزاند
ابحر بن کعب برداشتن مقنعه حضرت زینب(س) و کشیدن گوشواره از گوش ایشان ابراهیم بن مالک اشتر، دست و پاهایش را قطع کرد، چشم‌هایش را از حدقه درآورد
شرحبیل از پشت بر صورت امام حسین(ع) زد مختار او را با آتش سوزاند
عمروبن حجاج در روز عاشورا آب را بر روی اباعبدالله الحسین(ع) و یارانش بست، امام(ع) را خارج شده از دین نامید و از جمله حاملان سرهای شهداء به کوفه بود به نفرین امام حسین(ع) گرفتار و از شدت تشنگی در بیابان هلاک شد
احبش بن مرثد(اخنس) با اسب بر بدن مبارک امام حسین(ع) تاخت و عمامه حضرت را به غارت برد پس از واقعه عاشورا وقتی در صحنه جنگ ایستاده بود، تیری از کمان، رها و به قلبش اصابت کرد و مرد
عبدالله بن ابی حُصین آب را بر سیدالشهداء(ع) بست و با بی‌شرمی به امام گفت: ای حسین! به خدا سوگند، جرعه‌ای از آب نخواهی چشید تا از تشنگی بمیری به نفرین امام حسین(ع) مبتلا و به بیماری استسقاء گرفتار شد، هرچه آب می‌نوشید تشنگی‌اش برطرف نمی‌شد تا اینکه هلاک شد
بَجدل بن سُلیم انگشت مبارک امام(ع) را برای در آوردن انگشتر برید مختار او را دستگیر، دست و پاهایش را برید آنقدر در خون غلتید تا هلاک شد
اسحاق بن حَیوه حضرمی داوطلبانه بر پیکر امام حسین(ع) تاخت و پیراهن حضرت را به غارت برد با پوشیدن پیراهن اباعبدالله(ع) به مرض پیسی مبتلا شد و موهایش ریخت، توسط مختار دستگیر شد و

شهادت امام حسین

 امام حسین چگونه کشته شد؟

بسم الله الرحمن الرحیم

نحوه ی به شهادت رسیدن سید الشهدا ابا عبدالله الحسین(علیه السلام)

 

دیگر برادرش عباس نبود این را می شد از ندای امام که هنوز در سرزمین گرم کربلا می پیچید فهمید؛

«اَخی اَبَا الفَضل اَلانَ اِنکَسَرَ ظَهری…وقَلَت حیلَتی(برادرم ابالفضل، حالا کمرم شکست و تدبیرم گسست)»

تازگی خون علی اکبر بر محاسن امام دیده میشود و علی اصغر که خون گرمش بر دستان پدر روان است. شاید امام بیشتر از آنکه داغ دار فرزندان خود باشد نگران امانت های برادرش امام حسن علیه السلام بود. امانت هایی که در راه دفاع از عمویشان،حسین علیه السلام به شهادت رسیده بودند.

در گوشه و کنار زمین کربلا پیکرهای یاران باوفای ابا عبدالله علیه السلام به چشم می خورد.حقیقتاً چه معادله ای بین سکه و سر بود که اکثر یاران حسین سری بر بدن نداشتند؟و حسین همه را نظاره میکرد. آری دیگر زمان آن رسیده بود که او نیز خدایش را ملاقات کند و به یارانش بپیوندد.

حسین علیه السلام یکه و تنها مردانه در برابر خیمه هایش  ایستاده است تا کسی جرائت دست اندازی به اهل بیت باقی مانده اش را نداشته باشد. چهره ای آکنده از غم ، دلی داغ دیده  و چشمانی که در هر لحظه، شهادت عزیزان را به تصویر میکشد ولی باز هم محکم ایستاده است.

هیچ کس جز خدای نمی داند که چه بر امام در آن لحظات می گذشت. اما با و جود تشنگی و در حالی که کاملا از حیات و زندگی مأیوس شده بود در برابر خرواری از سربازان دشمن شمشیرش را  کشید و با صدای هر چند خسته اما کوبنده مبارز طلبید. مبارزین پر هیاهویی که در قتال امام حسین علیه السلام حاظر می شدند در دم کشته می شدند.این را تاریخ نویسان سپاه عبیدالله ابن زیاد می گویند آنها که لحظه به لحظه ی عاشورا  را ثبت می کردند.

نفر ها می گذشتند و اطراف حسین علیه السلام  پر شده بود از لاشه ی ناجوانمردانانی که  می خواستند افتخار کشتن حسین علیه السلام را به سینه زنند. دیگر احدی جرائت نزدیک شدن به قتال امام را نداشت چرا که در دم به اسفلی سافلین می پیوست.

امام با ملاحظه ی این اوضاع  اینبار خود یک تنه به جانب راست سپاه دشمن حمله ور شد در حالی که اینگونه رجز می خواند:

َالموتُ اَولی مِن رُکُبِ العارِ           و العارُ اَولی مِن دُخُولِ النارِ

«مردن از آلودگی به عار و ننگ بهتر است،و عار و ننگ از ورود به آتش بهتر است»

امام تنها یکه تاز میدان حق، آن چنان به جانب راست سپاه کفر می زد که چون ملخ از گرد او فرار می کردند.آنکه در تیر رس شمشیر امام قرار می گرفت با خونش زمین را نجس می کرد. با این یورش جانانه آرایش سپاه راست عمر ابن سعد کاملاً از هم پاشیده شد.

امام اما اینبار به طرف چپ سپاه دشمن حمله نمودند در حالی که این ندا را بر لب داشتند:

 اَنا الحُسین بنُ علی                احمی    عِیالاتِ    اَبی

 آلَیتُ   اَن  لا   اَنثَنی                اَمضی عَلی دینِ النَّبی

«من حسین فرزند علی هستم،از خاندان پدرم حمایت می کنم،سوگند خورده ام که به دشمن پشت نکنم؛و پیرو دین نبی اکرم صلی الله علیه و آله باشم»

سپاهیان کفر، از اطراف امام دور می شدند به گونه ای که آرایش سپاه چپ دشمن نیز کاملا پراکنده و به اطراف پخش گردید.

«عبدالله بن عمار بن عبد یغوث» در این باره می‌گوید: "غمگینی چون او ندیده بودم که فرزندان و اهل بیت و یار و دوستانش کشته شده باشند و اینگونه با قوت روح و بدن برزمد. او آنگونه با جرأت و دلیرانه بر دشمن حمله می‌کرد که گروه دلیر مردان(دشمنان امام)هر وقت او شدت نشان می‌داد، از هم می‌شکافت و دیگر کسی توان مقاومت نداشت."
عمر بن سعد که شاهد در هم ریختن، سپاه خود بود با آشفتگی تمام بر سر سپاهیان خود نعره زد:

«این فرزند اَنزَعُ البَطین (یکی از القاب امیرالمومنین) است و این پسر کشنده عرب است! از هر طرف بر او حمله کنید»

در همین هنگام ناگهان چهار اسب تیر انداز از اطراف امام را محاصره نمودند و بین امام و خیمه گاه فاصله ایجاد کردند تا سپاهیا ن مجال حمله به خیمه گاه را پیدا کنند.

امام به آنها نهیب زدند و فرمودند: «ای پیروان خاندان ابی سفیان! اگر شماها دین ندارید و از روز بازگشت نمی‌هراسید، پس در دنیای خود آزاده باشید و به (روش) نیاکان خود باز گردید، اگر عرب هستید، همان طور که اینگونه می‌پندارید.»

شمر با شنیدن نهیب امام حسین علیه السلام صدا زد: «ای پسر فاطمه! چه می‌گویی؟» امام فرمود: «من و شما با هم می‌جنگیم، زنان گناهی ندارند. تا زنده‌ام تجاوزکاران و سرکشان و نادانان خود را از تعرض به حرم من باز دارید.»

شمر پذیرفت و همه به یکباره امام را هدف گرفته و به سوی او حمله ور شدند . جنگ به سختی گرایید و تشنگی لحظه به لحظه عرصه را بر امام تنگتر می کرد.
امام اینبار به سوی فرات حمله‌ور شدند. فراتی که «عمرو بن حجاج» با چهار هزار سپاه از آن محافظت میکرد.اما با ورود امام به این ناحیه  سپاه چهار هزار نفری عمرو را در هم شکستند و سربازان او از اطراف امام پراکنده شدند. اسب وارد آب شده بود، امام به اسب خود فرمودند: «تو تشنه‌ای و من نیز تشنه‌ام؛ تا از آب ننوشی من هم از آب نخواهم نوشید»، اسب از نوشیدن آب امتناع می ورزید. امام دست زیر آب بردند و درحالی که خنکی آن را احساس می کردند به ناگاه صدای فریادی را شنیدند: «آیا شما از (نوشیدن) آب لذت می‌بری در حالی که به حرم تجاوز شد؟»

امام بدون اینکه قطره ای بنوشند، آب را از دستان ریختند  و با سرعت روانه خیمه‌گاه شدند.

امام سراسیمه به خیمه گاه رسیدن بستگان بار دیگر با خوشحالی به دور او حلقه زدند چرا که بار دیگر ابا عبد الله علیه السلام را می دیدند. امام آنها را به صبر و بردباری امر کردند و فرمودند: «برای بلا آماده باشید و بدانید که خداوند متعال حامی و نگهدار شماست و به زودی شما را از شر دشمنان خلاصی می‌بخشد و عاقبت کارتان را به خیر قرار داده، دشمن شما را به عذاب مبتلا خواهد ساخت و عوض این بلا به شما انواع نعمت‌ها را کرامت خواهد داشت، پس شکوه و گلایه نکنید، و چیزی که از قدر و ارزش شما بکاهد بر زبان نرانید.»

همانا این وداع همانطور که در وصیت حضرت زهرا(سلام الله علیها) اشاره شده است سخت‌ترین لحظه برای امام  بود چرا که شاید  دیگر بعد از حسین کسی نبود تا از غارت خیمه گاه و اذیت اهل حرم جلوگیری کند.حسینی که با شنیدن قصد دشمن برای حمله به خیمه گاه آب را رها کرد و به طرف خیمه گاه تازاند می دانست که بعد از این وداع دوم چه بر سر اهل حرمش خواهد آمد.

در همین اوضاع که امام در حال دل داری دادن به اهل بیتش بود فریاد عمر بن سعد بلند شد: «ای وای بر شما! تا هنگامی که او به خود و حرمش مشغول است به او هجوم برید. به خدا سوگند، اگر او با فراغت بال به شما حمله کند طرف راست و چپ سپاه شما را از هم می‌پاشد.»

از هر طرف به سوی امام  تیراندازی شد، به حدی که تیرها از بین طناب‌های دور خیمه‌گاه (استراتژی امام برای برای مقابله با تیر اندازی به محوطه خیمه گاه) می‌گذشت و گاه به لباس زنان اصابت می‌کرد. زنان به وحشت افتادند و سراسیمه به خیمه‌گاه بازگشتند و همه در انتظار بودند که امام چه برخوردی خواهد کرد. امام چون شیری غضبناک بر آنان حمله کرد، تیرها از هر سو به امام نشانه می رفتند و گاه به سینه یا گلوی امام می‌نشستند.

در همین اوضاع و احوال آشفته بود که  ناگاه دومین فریاد استغاثه امام بلند شد:

«آیا کسی هست که از حرم رسول خدا حمایت و حراست کند؟ آیا یگانه‌پرستی هست که از خدا در ارتباط با ما بترسد؟ آیا پناه دهنده‌ای هست که در پناه دادن ما به خداوند امید بندد؟»

پس از آن، صدای ناله زنان بلند شد، و امام سجاد علیه السلام با تکیه بر عصای از جا برخاست در حالی که از شدت بیماری شمشیرشان بر زمین کشیده می‌شد. ناگاه امام حسین(علیه السلام) با فریادی بلند فرمودند:  

«ام کلثوم! او را نگهدار! مبادا زمین از نسل آل محمد خالی گردد.»

پس از آن ام کلثوم امام سجاد(علیه السلام) را به بستر خویش بازگردانید.

امام جبّه‌ای از خز به همراه داشتند و عمامه پیامبر را بر سر نهاده بودند و شمشیر آن حضرت را بر کمر بسته بودند. ایشان پیراهنی طلب کردند که هیچ کس به آن رغبت نداشته باشد و آن را زیر لباس خود پوشیدند. لباسی برای امام آوردند. امام آن را نپسندید چون آن را لباس ذلت و خواری دانستند. لباس کهنه ای را گرفتند و آن را قدری پاره کردند و زیر لباس خود پوشیدند. و زیرجامه‌ای را طلبیدند و آن را نیز پاره کردند و پوشیدند، تا آن لباس را دشمن به غنیمت از تنشان در نیاورد.

امام وارد میدان جنگ شدند و پس از هر حمله به وسط میدان باز می‌گشتند و مکرر این عبارت‌ را ترنم می‌فرمودند: «لاحول و لا قوه الا بالله العظیم هیچ قدرت و نیرویی نیست مگر از آن خدای بزرگ.» در همین حال گاه طلب آب می‌فرمودند.

و شمر در پاسخ می گفت: «آن را نمی‌آشامی تا به آتش وارد گردی… .»

«ابوالحتوف جعفی» تیری به پیشانی امام نشانه رفت. امام به سختی آن را از پیشانی بیرون آورد. همراه آن خون بر صورت امام جاری شد. امام فرمودند:

«پروردگارا! تو می‌بینی که من در چه وضعیتی از این بندگان سرکش و معصیت کارت قرار گرفته‌ام، خدایا! تعداد اینها را برشمار و همه را خود بکش و بر روی زمین احدی از اینها را باقی مگذار و هرگز آنها را مورد بخشش قرار مده.»

امام با صدایی بلند فریاد زدند:

«ای امت نابکار! چه بد بعد از محمد(صلی الله علیه و آله) با عترت او برخورد کردید، اما شما پس از من کسی را نخواهید کشت که کشتن او را بر خود سهل و آسان شمارید. اما کشتن مرا ساده گرفته‌اید؛ به خدا قسم، امیدوارم که خداوند مرا به شهادت گرامی دارد و سپس از شما بدون این که خود بدانید انتقام بگیرد.»
«حصین» گفت: «ای پسر فاطمه! چگونه از ما انتقام می‌گیری؟! » امام فرمودند:

«خدا بین خودتان چند نفر را در فقر و وحشت قرار می‌دهد که بدان سبب خونتان را خواهند ریخت، سپس عذابی سهمگین بر شما نازل خواهد کرد.»

از آن همه زخم‌های بسیار، ضعف بر امام غالب شده بود، امام ایستاد تا قدری استراحت کند. فردی با سنگ به پیشانی او زد. پیشانی آن حضرت شکست و خون صورت ایشان را فرا گرفت. دامن لباس را بالا زد تا از ورود خون به چشمان جلوگیری کند. دیگری با تیری سه شعبه قلب امام را نشانه گرفت و آن تیر بر قلب امام نشست. امام فرمودند:

«بسم الله و بالله و علی مله رسول الله؛ به نام خدا، و برای خدا و بر مبنای ملت و آیین رسول خدا»

و سپس به آسمان سر برداشتند و خدای تعالی را مورد خطاب قرار دادند:

«الهی انک تعلم انهم یقتلون رجلاً لیس علی وجه الارض ابن نبی غیره؛ پروردگارا! تو خود می‌دانی که اینها مردی را می‌کشند که بر روی زمین جز او پسر پیامبری نیست.»

سپس تیر را از پشت خود بیرون کشیدند و دست را زیر زخم سینه نهادند تا این که از خون پر شد، و به آسمان پاشید و فرمود: «بر من آسان است آن چه فرود آید، زیرا آن در برابر چشم خداوند است» از آن خون قطره‌ای به زمین نریخت. بار دیگر دست زیر خون گرفتند و آن را بر سر و صورت و محاسن خود پاشیدند و فرمودند:

«همین گونه خواهم بود تا خداوند و جدم رسول الله را ملاقات کنم، در حالی که به خون خضاب شده‌ام؛ و خواهم گفت: ای جدم! فلان و فلان مرا کشتند.»

اسب امام در اطراف آن حضرت می‌چرخید و خود را به خون امام آغشته می‌کرد.ابن سعد گفته بود: «این اسب، از اسبان خوب پیامبر است. او را بگیرند و محاصره کنند» اما مردم شام در این امر ناکام مانده بودند. بنابراین گفت: «او را رها کنید تا ببینم چه می‌کند.»

او پیشانی خود را به خون حسین آغشته کرد و شیهه ای زد. به فرموده امام باقر علیه السلام آن حیوان پیوسته از ستم به حسین و از امتی که پسر پیامبرش را کشته، می‌نالید. سپس آن حیوان شیهه‌ کنان به خیمه‌گاه دوید.

«هنگامی که چشم زنان به آن اسب با یال پر خون و زین واژگون افتاد، از خیمه‌گاه بیرون ریخته، موی پریشان کردند و بر صورت سیلی می‌زدند. بر چهره خود می‌نواختند، و فریاد ناله سر داده بودند. بعد از عزت، به ذلت و خواری افتادند و به سوی قتلگاه حسین شتابان می‌دویدند.

ام کلثوم فریاد می‌زد: «ای محمد و ای پدرم، ای علی جان و ای جعفر طیار و ای حمزه (سیدالشهداء) این حسین است که عریان به روی خاک کربلا افتاده.»

و  زینب نیز سلام الله علیها اینگونه می‌نالیدند:

"وا اخاه، وا سیداه، وا اهل بیتاه، لیت السماء اطبقت علی الارض و لیت الجبال تدکدکت علی السهل؛‌ «وای برادرم! وای آقایم! وای اهل بیتم! ای کاش آسمان بر زمین می‌افتاد و کوهها بر دشت‌ها به هم می‌خورد.»

حضرت زینب سلام الله علیها نزدیک امام رسیده بودند.در همان حال عمر بن سعد با عده‌ای از یارانش به قتلگاه نزدیک شده بود و امام در آخرین لحظات عمر شریفش به سر می‌برد.

پس زینب فریاد زد: «ای عمر! اباعبدالله را می‌کشند و تو به او می‌نگری؟» وقتی عمر سعد از زینب روی گرداند، اشک چشمانش بر موهای چهره‌اش جاری شد.

امام از شدت ضعف بر روی زمین نشستند، ولی خود را بر روی زانو به جلو می‌کشیدند. این حالت چندان ادامه نیافت تا این که «مالک بن نصر» با شمشیر ضربتی به سر مبارک او زد؛ کلاه خُودی که امام بر سر داشتند مملو از خون شد امام فرمودند: «با این دست نه بخوری و نه بیاشامی و خداوند با ستمکاران محشورت سازد.» کلاه خُود را از سر برداشت و عمامه را بر کلاه خود بست. دشمن اطراف امام را لحظه به لحظه بیشتر محاصره می‌کردند.

امام قدرت برخاستن نداشتند.که ناگاه عبدالله بن الحسن به حمایت از امام وارد میدان شد و روی سینه امام به شهادت رسید.مردم تمایلی به قتل امام نداشتند؛ کشتن امام را هر قبیله به دیگر طائفه واگذار می‌کرد.

ناگاه شمر فریاد زد: «منتظر چه هستید و چرا توقف کرده‌اید؟ همه بر او حمله کنید.» این بود که «زرعه بن شریک» ضربتی به کتف چپ امام زد و «حصین» تیری به گلوی امام نشانه رفت. دیگری بر گردن امام زد و «سنان بن انس» با نیزه‌ای به سینه مبارک امام زد و قفسه سینه شکسته شد؛ هم او تیری به گلوی حضرت زد و «صالح بن وهب» نیزه‌ای به پهلوی او زد.

«هلال بن نافع» گفت: من نزدیک حسین ایستاده بودم امام در حال جان سپردن بود؛ «لیکن به خدا سوگند تا به حال کشته‌ای را ندیده‌ام به نیکویی او که در خون آغشته شود و اینگونه زیبای‌روی و نورانی باشد. آنقدر نور چهره او و زیبایی هیبتش مرا به خود مشغول داشته بود که به طور کلی از کشته شدن او غفلت داشتم»

در همان حال حضرت گاه طلب آب می‌کرد و دیگران از پاسخ به این درخواست ابا داشتند.

امام و دعای آخر

چون آن حالت امام شدت یافت، سر به آسمان بلند کرد و چنین دعا کرد:

«خدایا! تو برترین جایگاه را داری، بزرگ‌ترین قدرت، آنچه می‌خواهی می‌کنی، بی نیازی از خلایق، بزرگی‌ات بس عریض است و بر هر چه بخواهی توانایی، لطف و مهربانی تو نزدیک است، در عهد و پیمان راستگویی، نعمت تو سرازیر است و بلای تو نیکو، وقتی تو را بخوانم نزدیکی، هر چه را خلق کردی بر آن احاطه داری، توبه پذیرنده‌ای، از هر کسی که به تو باز گردد، بر هر چه اراده کنی دست یافته‌ای، هر چه را طلب کنی می‌یابی، وقتی که تو را شکر گویم تو سپاسگزاری، تو فراوان یاد می‌کنی هنگامی که تو را یاد می‌کنم، تو را می‌خوانم در حالی که محتاج و نیازمندم، در حال فقر به تو رغبت نشان می‌دهم، به سوی تو جزع می‌کنم، در حالی که بیمناکم، می‌گریم در حال گرفتاری و از تو کمک می‌طلبم در حال ناتوانی، به تو تکیه می‌کنم در حالی که کفایتم می‌کنی،

پروردگارا! بین ما و قوم ما تو خود حکم کن؛ چرا که آنها ما را فریب دادند و ذلیل و خوار ساختند، به ما نیرنگ زدند و ما را کشتند در حالی که ما خاندان پیامبر تو و فرزند دوست محمد(صلی الله علیه و آله) هستیم که تو او را به پیامبری برانگیختی، و او را امین وحی خود دانستی، پس ما را در کارمان گشایش عطا فرما، ای بخشنده‌ترین بخشندگان!»

سپس اینگونه فرمودند:

"اصبر علی قضائک، یا رب، لا اله سواک یا غیاث المستغیثین؛   «الهی بر قضای تو شکیبایی می‌کنم، معبودی جز تو نیست، ای پناه درخواست کنندگان!»

و نیز فرمودند: « جز تو خدایی ندارم، و پرستش کننده‌ای جز تو نیست، بر حکم تو صبر می‌کنم، ای پناه کسی که جز تو پناهی ندارد! ای همیشگی که پایان ندارد! و ای زنده کننده مردگان! ای که بر کسب همه، احاطه داری! بین ما و بین آنها – ای بهترین حاکمان – تو خود قضاوت کن.»

امام حسین علیه السلام با آن همه جراحت در حال زجر کشیدن بودند که ناگهان حضرت زینب سلام الله علیها فرمودند: «ویحکم، اما فیکم مسلم، فلم یجیبها احد؛ وای بر شما! آیا در بین شما مسلمانی نیست؟ احدی او را پاسخ نداد.»

پس از آن ابن سعد فریادی بر سر مردم زد که: «بر او فرود آیید و او را راحت کنید»

شمر با سرعت بر گودال وارد شد و بر سینه امام نشست و محاسن شریف آن ولی اعظم الهی را گرفت و با دوازده ضربه سر مقدس عزیز زهرا سلام الله علیها را از تن مقدسش جدا ساخت.

آخرین مناجات امام این بود «الهی رضاً برضاک؛ خدایا به رضای تو راضی و خشنود هستم»

و آخرین کلامشان «بسم الله و بالله و فی سبیل الله؛ به نام خدا و به کمک خدا و در راه خدا»

شمر

شِمر بن ذی‌الجَوْشَن(کشته شده در ۶۶ ق)، از تابعین و رؤسای قبیلۀ هوازِن. او به سبب نقش تاثیرگذار در واقعه کربلا، از چهره‌های منفور نزد شیعیان است. شمر در ابتدا از یاران امام علی (ع) بود ولی بعدها در زمرۀ دشمنان پرکینه امام و خاندانش درآمد.

او در واقعه کربلا نقش مهمی داشت: زمینه سازی شهادت مسلم بن عقیل، برافروختن آتش جنگ در روز عاشورا، فرماندهی جناح چپ لشکر عمر بن سعد، به شهادت رساندن امام حسین(ع)، حمله به خیمه‌ها و تلاش برای شهید کردن امام سجاد(ع)، ... از اقدامات او در این واقعه بود.

در زیارت عاشورا از شمر با لعن و نفرین یاد شده است. او در مقابل مختار ثقفی شکست خورد و سر از تنش جدا گردید.

نسب شمر

شِمر بن ذی الجَوْشَن، کنیه‌اش ابوسابغه، از تابعین و رؤسای قبیلۀ هَوازِن از تیرۀ بنی عامر بن صَعْصَعَه و از خاندان ضِباب بن کلاب بود[۱] ازاین رو، از او با نسب‌هایی چون عامری، ضِبابی[۲] و کلابی[۳] یاد کرده‌اند. در کتاب‌های لغت، نام او به صورت شَمِر آمده، اما در نزد عامه مردم به شِمْر معروف است. ظاهراً شمر واژه‌ای عِبری و اصل آن شامِر به معنای سامِر (افسانه سرا، هم صحبت در شب نشینی) است.[۴] در مورد تاریخ ولادت شمر اطلاع درستی در دست نیست.

پدر شمر (ذی الجوشن) شُرَحبیل بن اَعْوَر بن عمرو نام داشت.[۵] دربارۀ سبب نام گذاری او به ذی الجوشن گفته شده است که وی نخستین مرد عرب بود که زره برتن کرد و این زره را پادشاه ایران به وی داده بود. برخی دیگر در این زمینه معتقدند به جهت برآمده بودن سینه‌اش به ذی الجوشن معروف شده است. [۶] به قولی نیز، نام او جَوشن بن ربیعه بود.[۷] ذوالجوشن به خواستۀ پیامبر اکرم (ص) برای پذیرش اسلام اهمیتی نداد اما پس از فتح مکه، چون مسلمانان بر مشرکان پیروز شدند، اسلام آورد.[۸]

از مادر شمر به بدی یاد کرده‌اند، تا جایی که گفته‌اند او هنگام جابه جایی گوسفندانش، به گناه آلوده شد و شمر از راه نامشروع به دنیا آمد. امام حسین (ع) نیز در واقعۀ کربلا، شمر را پسر زن بزچران خطاب کرده است.[۹]

صُمَیل بن حاتم بن شمر، نوادۀ شمر، در اندلس به ریاستی دست یافت.[۱۰]

تغییر جهت دینی شمر

شمر بن ذی الجوشن در ابتدا از یاران امیرالمؤمنین علی (ع) بود. وی در جنگ صفّین، آن حضرت را یاری کرد و در مبارزه با اَدهم بن مُحرِز باهِلی (از سپاه شام)، صورتش به شدت مجروح گشت[۱۱] اما بعدها از علی (ع) روی گرداند و از دشمنان پر کینۀ او و خاندانش شد.

شمر هنگام دستگیری حُجر بن عَدی (از صحابه پیامبر(ص) و از یاران علی) در سال ۵۱، جزو کسانی بود که نزد زیاد بن ابیه به دروغ شهادت داد که حجر مرتد شده و شهر را به آشوب کشیده است.[۱۲] در حادثۀ کربلا نیز، او از قاتلان و مسببان شهادت امام حسین (ع) بود.

نقش او در واقعه کربلا

نوشتار اصلی: واقعه کربلا

وقتی مسلم بن عقیل در سال ۶۰ق. از سوی امام حسین به کوفه رفت، شمر از جمله افرادی بود که از طرف عبیدالله بن زیاد، حاکم کوفه، مأمور شد مردم را از اطراف مسلم پراکنده سازد. وی در سخنانی مسلم را فتنه‌گر نامید و کوفیان را از سپاه شام ترساند.[۱۳]

پس از آنکه امام حسین به کربلا رسید، عمر بن سعد، فرمانده لشکر کوفه، قصد جلوگیری از جنگ و خون ریزی داشت و به دنبال راه حل مسالمت آمیز بود[۱۴] اما شمر، ابن زیاد را که به نظر می‌رسید با قصد عمر بن سعد موافق است، به جنگ با امام تشویق کرد.[۱۵]

در عصر روز نهم محرّم سال ۶۱، شمر با چهار هزار سپاهی و نامۀ تهدیدآمیزی از سوی ابن زیاد، برای عمر بن سعد به کربلا رسید. ابن سعد با دیدن نامه، خطاب به شمر گفت کاری را که در آن امید صلاح بود تباه کردی. با این حال، عمر سعد دستور ابن زیاد مبنی بر اخذ بیعت از امام حسین یا جنگ با او را پذیرفت[۱۶] و شمر سردار سپاه او گردید. شمر برای حفظ سنّت قبیله‌ای و پیوندهای جاهلی، از آنجا که با‌ام البنین، مادر حضرت عباس بن علی علیهماالسلام، هم قبیله بود، در عصر تاسوعا عباس و برادرانش را خواهر زاده‌ خود صدا کرده و خواست تا امان نامه‌ای از ابن زیاد برای آنان بگیرد، اما آنها نپذیرفته و در کنار امام ماندند. [۱۷]

روز عاشورا

صبح روز عاشورا، شمر فرماندهی پهلوی چپ سپاه ابن سعد را برعهده گرفت[۱۸] و هنگامی که با خندق و هیزم مشتعل در اطراف خیمه‌های امام علیه‌السلام و یارانش روبه رو شد، با امام گستاخانه سخن گفت[۱۹] پس از آنکه امام علیه‌السلام برای تذکر به سپاه کوفه خطبه‌ای در سابقۀ درخشان خاندانش و بیاناتی از رسول اکرم (ص) در مورد دوستی اهل بیت آغاز نمود، شمر کلام امام را قطع کرد اما حبیب بن مظاهر به او پاسخ دندان شکنی داد.[۲۰]

یک بار دیگر زمانی که زُهَیر بن قَین، از یاران امام، به پند و اندرز کوفیان پرداخت و آنان را به یاری امام حسین دعوت کرد، شمر به سوی او تیری پرتاب نمود و به او اهانت کرد.[۲۱]

وقتی عبداللّه بن عُمَیر کلبی به شهادت رسید، شمر به غلام خود (رستم) دستور داد تا با نیزه‌ای همسر عبداللّه را که بر بالینش نشسته بود نیز به شهادت رساند.[۲۲] شمر، نافع بن هِلال جَمَلی، یار دلاور امام حسین، را پس از جنگی سخت، در حالی که دو بازوی نافع شکسته بود، اسیر کرد و به شهادت رساند.[۲۳]

پس از شهادت بسیاری از اصحاب امام حسین، دشمنان به سوی خیمه‌ها حمله بردند. شمر نیزه خود را در خیمه امام حسین فروبرد و فریاد زد که آتش بیاورید تا این خیمه را با اهلش بسوزانم. امام او را نفرین کرد و حتی دوستش، شَبَث بن رِبعی، نیز او را سرزنش نمود.[۲۴] یک بار دیگر در عصر عاشورا و قبل از شهادت امام حسین، شمر قصد داشت به خیمه و خرگاه امام، که باروبنه و خاندانش در آن بود، حمله کند و آن را به تاراج برد اما امام او را از این کار برحذر داشت و شمر بازگشت.[۲۵]

به شهادت رساندن امام حسین

شمر به تیراندازان دستور داد تا بدن امام را هدف قرار دهند[۲۶] سپس با فرمان او، همه به سوی امام حمله بردند و کسانی از جمله سِنان بن اَنَس و زُرْعَة بن شریک ضربه‌های نهایی را بر امام وارد کردند.[۲۷]

دربارۀ کسی که سر امام حسین را از تن جدا کرد، روایات گوناگونی وجود دارد که در برخی از آنها از شمر نام برده شده است. به گفتۀ واقدی، شمر امام حسین را کشت و با اسب خود بدن آن حضرت را لگدکوب کرد[۲۸]در برخی روایات گفته شده است که وی بر سینۀ امام نشست و سر او را از قفا جدا کرد.[۲۹]

پس از شهادت امام حسین علیه‌السلام و غارت و آتش زدن خیمه‌ها، شمر قصد داشت امام سجاد(ع) را که در بستر بیماری بود به قتل رساند، اما عده‌ای مانع او شدند.[۳۰]

شمر از جمله انسان‌های ماجراجویی بود که در حوادث سود شخصی خود را دنبال می‌کرد و برای نیل به آن از هیچ عملی روگردان نبود. وی را مردی ابرص و زشت روی توصیف کرده‌اند.[۳۱] امام حسین علیه‌السلام در روز عاشورا به شمر گفت: «رسول خدا راست گفت که گویا سگ سیاه و سفیدی را می‌بینم که خون اهل بیتم را می‌آشامد». در زیارت عاشورا از شمر با لعن و نفرین یاد شده است.[۳۲]

حوادث پس از عاشورا

در یازدهم محرّم ۶۱، ابن سعد دستور داد سر ۷۲ تن شهدای کربلا را از تن جدا کنند و به همراه شمر و تنی چند از فرماندهان سپاه به کوفه، نزد ابن زیاد ببرند.[۳۳] قبیله‌هایی که نبرد کربلا شرکت کرده بودند، برای تقرب به ابن زیاد، سرهای شهدا را بین خود تقسیم نمودند. قبیلۀ هوازن، به رهبری شمر، بیست سر[۳۴] و بنا به نقل ابن طاووس[۳۵] دوازده سر را به نزد ابن زیاد بردند. گفته شده است که شمر پیشاپیش عمر بن سعد سرهای شهدا را حرکت می‌داد.[۳۶]

عبیداللّه بن زیاد، به فرمان یزید بن معاویه، اسرای کربلا و سرهای شهدا را با شمر و همراهانش به سوی یزید در شام فرستاد.[۳۷] شمر نزد یزید سخنان توهین آمیزی دربارۀ امام و دیگر شهدای کربلا بیان نمود. [۳۸]

پس از بازگشت اهل بیت علیهم السلام به مدینه، شمر نیز با پایان یافتن مأموریتش به کوفه بازگشت. گفته شده است که او نماز می‌خواند و از خداوند طلب بخشش می‌کرد و در توجیه شرکت در قتل امام حسین می‌گفت که از امرای خود فرمان برداری کرده است.[۳۹]

سرنوشت شمر

در پی قیام مختار ثقفی در سال ۶۶، شمر در جنگ علیه او شرکت کرد اما مختار وی و دیگر امرای اموی را در جنگ جَبّانة السَبیع (از محله‌های کوفه) شکست داد[۴۰] و شمر از کوفه گریخت. مختار جمعی را به همراه غلام خود (زِربی) در پی او فرستاد. شمر غلام مختار را کشت[۴۱] و به قریه‌ای به نام ساتیدَما گریخت و از آنجا به قریه‌ای به نام کلتانیه (بین شوش و روستای صَیمره) رفت [۴۲] و نامه‌ای برای مُصعَب بن زبیر فرستاد که آماده جنگ با مختار بود، اما برخی از سپاهیان مختار، شمر را محاصره کردند و در حالی که یارانش گریخته بودند، او را کشتند و سرش را نزد مختار فرستادند و بدنش را پیش سگان انداختند[۴۳] مختار نیز سر شمر را برای محمد بن حنفیه فرستاد. [۴۴]

جایگاه شمر نزد اهل سنت

شمر از پدرش روایت کرده و ابواسحاق سبیعی نیز از شمر روایت نموده است، در حالی که، در منابع اهل سنّت از شمر با نکوهش یاد شده است و گفته‌اند که او از قاتلان امام حسین بوده و شایستگی برای روایت حدیث ندارد.[۴۵]

حرمله

حَرمَلَة بن کاهِل اَسدی، از چهره‌های منفور واقعه کربلا نزد شیعیان و از تیراندازان سپاه عمر بن سعد در روز عاشورا و قاتل عبدالله بن حسین و عبدالله بن حسن.

حرمله، در شهادت عباس بن علی (ع) نیز نقش داشت و سرانجام پس از قیام مختار و دستگیری، به دستور مختار، به وضع فجیعی کشته شد.

زندگی

حرمله از قبیله بنی اسد بود. منابع تاریخی درباره تولد و زندگی او پیش از واقعه عاشورا چیزی بیان نکرده‌اند. در برخی منابع نام او حرملة بن کاهن ثبت شده است.[۱] او در قیام مختار کشته شد.[۲]

روز عاشورا

حرمله، روز عاشورا از تیراندازان سپاه عمر بن سعد بود. او با تیری عبدالله بن حسین، طفل شیرخوار امام حسین(ع) را در دامان پدرش به شهادت رساند.[۳] همچنین قاتل عبدالله بن حسن نیز معرفی شده[۴] و در شهادت عباس بن علی(ع) نیز نقش داشت[۵] و حامل سر ایشان به کوفه بود.[۶] ابن اثیر از وی به عنوان قاتل ابوبکر بن حسن نیز یاد کرده است.[۷]

جایگاه نزد شیعیان

حرمله در زیارت ناحیه لعن شده است.[۸] به گفته منهال بن عمرو در سفری که به حج داشت و در مدینه با امام سجاد(ع) دیدار کرد. آن حضرت ضمن پرسش از وقایع قیام مختار و کشتن قاتلان کربلا از وضع حرمله نیز پرسید، هنگامی که از زنده بودن حرمله باخبر شد، فرمود:

«خداوندا، حرارت آتش و آهن را به او بچشان![۹]

بِشر بن غالب اسدی نیز در دیداری که با امام سجاد(ع) داشته است. از نفرین آن حضرت درباره حرمله یاد کرده است.[۱۰]

چگونگی مرگ

حرمله در قیام مختار، دستگیر شد. به فرمان مختار بن ابوعبید ثقفی، دست و پای او را قطع کردند. سپس او را در آتش سوزاندند. منهال بن عمرو هنگامی که از سفر حج به کوفه برگشت و صحنه مرگ حرمله را از نزدیک مشاهده کرد، ماجرای ملاقاتش با امام سجاد (ع) و نفرین آن حضرت در حق حرمله را برای مختار تعریف کرد. مختار، از این که دعای امام سجاد (ع) به دست او تحقق یافته است، سجده شکر به جای آورد.[۱۱]

محمد بن اشعث

مُحمّد بن اَشْعَث بْن قَیْس کِنْدی، معروف به ابن اشعث، از عاملان واقعه کربلا. او فرماندهی نیروهای ابن زیاد را در دستگیری مسلم بن عقیل بر عهده داشت. در روز عاشورا منزلت انتساب امام حسین(ع) به پیامبر اکرم را انکار کرد. پس از واقعه کربلا از مخالفان قیام مختار بود و نیروهای مختار به او دست نیافتند. سرانجام در جنگ مصعب با مختار کشته شد.

نسب و خاندان

پدرش اشعث بن قیس کندی رئیس قبیله کنده و کارگزار امام علی(ع) در آذربایجان بود. او در جنگ صفین در لشکر امام علی(ع) بود و در تحریک خوارج بر ضد امام موثر بود.[۱]

مادرش‌ ام فروه دختر ابوقحافه بود و از این رو خواهرزاده خلیفه اول است.[۲] برادرش قیس بن اشعث در واقعه کربلا از سپاهیان عمر بن سعد بود[۳] که در غارت خیمه‌ها نقش داشت.[۴] خواهرش جعده همسر امام حسن مجتبی(ع)، امام حسن را به شهادت رساند.[۵]

امام صادق(ع)، اشعث بن قیس را در شهادت امام علی(ع)، و پسرش محمد را در شهادت امام حسین(ع) شریک دانسته و به نقش دخترش جعده در شهادت امام حسن(ع) اشاره کرده است.[۶]

محمد بن اشعث از کسانی بود که علیه حجر بن عدی شهادت داد.[۷]

دستگیری مسلم بن عقیل

محمد بن اشعث در متفرق کردن اهالی کوفه از اطراف مسلم بن عقیل نقش مهمی داشت.[۸] طوعه کنیز اشعث بن قیس بود.[۹] پسر طوعه گزارش حضور مسلم در خانه مادرش را به ابن اشعث رساند. او نیز گزارش را به ابن زیاد داد.[۱۰] ابن اشعث، فرمانده نیروهایی بود که از طرف ابن زیاد با امان دادن به مسلم بن عقیل، او را دستگیر کردند.[۱۱]

روز عاشورا

محمد بن اشعث در روز عاشورا، منزلت انتساب امام حسین(ع) به پیامبر اکرم(ص) را انکار کرد. از این رو مورد نفرین امام قرار گرفت.[۱۲]

به گفته برخی منابع متأخر، بلافاصله پس از نفرین امام، اشعث برای قضای حاجت به کناری رفت و عقربی او را نیش زد و با عورتی برهنه جان داد.[۱۳] این گزارش با گزارش منابع تاریخی از فعالیت او در قیام مختار[۱۴] و قتلش در جنگ مصعب با مختار در سال ۶۷ق[۱۵] ناسازگار است.

پس از واقعه کربلا

حَوشَب بن یعلی هَمدانی، قصر و روستای ابن اشعث در قادسیه را به دستور مختار محاصره کرد تا او را دستگیر کند. اما ابن اشعث از یک در مخفی فرار کرد. به دستور مختار قصر او ویران شد و با مصالح آن، خانه حجر بن عدی که به دست هواداران ابن زیاد ویران شده بود بازسازی شد.[۱۶]

محمد بن اشعث و دیگر قاتلان امام حسین، همین که شنیدند مختار در جستجوی آنان است، گریختند. زمانی که از شورش اهالی کوفه باخبر شدند به کوفه برگشتند و فرماندهی این شورش را بر عهده گرفتند. اما همین که این شورش شکست خورد، محمد بن اشعث به همراه شبث بن ربعی و دیگر قاتلان امام حسین (ع) به بصره گریختند و مصعب بن زبیر را به جنگ با مختار تحریک کردند.[۱۷] او در ۶۷ق نامه مصعب را به ملهب بن ابی صفره کارگزارش در فارس رساند.[۱۸]

ابن اشعث سال ۶۷ق در جنگ مصعب با مختار کشته شد.[۱۹] ابن حبان گفته است که وی به دست مختار کشته شد.[۲۰]

زندگی سنان بن انس

سنان بن انس نخعی

سَنان بن اَنَس بن عَمْرو نَخَعی از لشکریان عمر بن سعد در واقعه عاشورا که بنا بر برخی نقل‌ها، سر حسین بن علی(ع) را از تن جدا کرد. برخی کتاب‌های تاریخی، سنان را جنگجو و شاعری سبک‌سر و مجنون دانسته‌اند. او که به عنوان یکی از قاتلان اصلی امام حسین(ع) شناخته می‌شد، زندگی پنهانی در پیش گرفت و پس از قیام مختار ثقفی، از کوفه خارج شد و به بصره و اطراف آن گریخت. در برخی منابع آمده است سنان به دست یاران مختار کشته شد.

زندگی‌نامه

پدر او ابوعمرو و پدر بزرگش انس نام داشت و او را به اسم پدربزرگش می‌شناختند. سنان در کوفه متولد شد اما تاریخ ولادتش معلوم نیست. بنا بر نقل ابن ابی الحدید از ابن هلال ثقفی، سنان در زمان خلافت علی(ع)، کودک بوده است و آن حضرت خبر می‌دهند که فرزند رسول خدا به دست او کشته خواهد شد.[۱] برخی تواریخ، سنان را جنگجو و شاعری سبک سر و مجنون دانسته‌اند.[۲] در تاریخ مرگ او اختلاف است.

روز عاشورا

در واپسین لحظات حیات امام حسین، آنگاه که در گودال قتلگاه افتاده بود و کسی از سپاه عمر سعد جرأت تمام کردن کار را نداشت؛ سنان بن انس بر بالای گودال رفته و با نیزه بر پشت و سینه ایشان زد و آن حضرت را به شهادت رساند. سپس خولی بن یزید اصبحی خواست که سر امام(ع) را از تن جدا کند؛ اما لرزشی بر اندامش افتاد و سنان به شماتت به او گفت: خدا بازوهایت را بشکند و دستانت را جدا کند. پس خود از اسب به زیر آمد و سر امام(ع) را از بدن جدا کرد. سپس راهی خیمه عمر سعد شد و با صدای بلند گفت:

أوقر رکابی فضّة و ذهبا   فقد قتلت سید المحجبا
قتلت خیر الناس أما و أبا   و خیرهم اذ ینسبون النسبا[۳]
رکابم را از طلا و نقره سنگین کن که من آقای والامقامی را کشته‌ام
من بهترین مردم را از نظر مادر و پدر و بهترین همه مردم را از حیث دودمان و نسب به قتل رساندهام!

عمر بن سعد با شنیدن این اشعار به وی پرخاش کرده و او را به داخل خیمه برد و پس از زدن وی با تازیه گفت: اگر عبیدالله این سخنانت را بشنود گردنت را می‌زند.[۴]

در برخی روایات گفته شده است که وی بر سینۀ امام نشست و سر او را از قفا جدا کرد.[۵]

منابع تاریخی و جز آن، بریدن سر امام حسین(ع) را به خولی[۶]، سنان بن انس[۷] شمر بن ذی الجوشن[۸] و شبل یزید (برادر خولی)[۹] نسبت داده‌اند.

پس از عاشورا

در هنگام آشفتگی اوضاع کوفه پس از مرگ یزید، سنان که به عنوان یکی از قاتلان اصلی حسین(ع) شناخته می‌شد؛ زندگی پنهانی در پیش گرفت و در برخی از نقل‌ها، پس از قیام مختار ثقفی، از کوفه خارج شد و به بصره و اطراف آن گریخت.[۱۰] در برخی منابع آمده که سنان به دست یاران مختار ثقفی کشته شد؛ و برخی منابع، مرگ او را در زمان امارت حجاج ثقفی بر کوفه دانسته‌اند.[۱۱]

حکیم بن طفیل ملعون

حَکیم بن طُفَیل طایی سنبِسی (۶۶ق- ۸۶۸م)، از سپاهیان عمر بن سعد و قاتلان حضرت عباس (ع) در واقعه کربلا. او در روز عاشورا تیری به سمت امام حسین(ع) پرتاب کرد و از کسانی بود که با اسب بر بدن آن حضرت تاختند. پس از قیام مختار توسط سپاهیان مختار دستگیر و توسط عبدالله بن کامل و یارانش به طرز فجیعی کشته شد.

نسب و زندگی

حکیم بن طفیل از قبیله طی و هم طایفه عدی بن حاتم طایی بود. از این‌رو هنگامی که یاران مختار او را دستگیر کردند، از عدی بن حاتم خواسته شد تا او را نزد مختار شفاعت کند.[۱]

از تاریخ ولادت و زندگانی او اطلاعی در دست نیست. وی در ۶۶ق در قیام مختار کشته شد.[۲] شیخ طوسی[۳] و علامه حلی[۴] او را قاتل عباس بن علی (ع) معرفی کرده‌اند. در زیارت ناحیه مقدسه او و یزید بن رقاد به عنوان قاتلان حضرت عباس (ع) لعن شده‌اند.[۵]

واقعه عاشورا

حکیم بن طفیل، روز عاشورا در سپاه عمر بن سعد بود. او در راه بازگشت عباس بن علی (ع) از شریعه فرات در پشت نخل‌ها به کمین نشست و دست چپ ایشان را قطع کرد.[۶] پس از شهادت حضرت عباس(ع) نیز سلاح و لباس‌های ایشان را به غارت برد.[۷]

او روز عاشورا، تیری به سوی امام حسین (ع) نیز پرتاب کرد. حکیم مدعی بود تیرش به بدن امام اصابت نکرده فقط به لباس آن حضرت خورده است.[۸]

حکیم بن طفیل یکی از ده سواری بود که در عصر عاشورا، به دستور ابن ­سعد، با اسب بر بدن امام حسین (ع) تاختند و استخوان‌های سینه و پشت آن حضرت را در هم شکستند.[۹] او و دیگر کسانی که با اسب بر بدن امام تاخته بودند پس از واقعه کربلا نزد ابن زیاد رفتند و جایزه ناچیزی دریافت کردند.[۱۰] از ابوعمرو زاهد نقل شده است که این ده نفر همه زنازاده بوده‌اند.[۱۱]

مرگ

در سال ۶۶ق به دستور مختار، عبدالله بن کامل و یارانش، حکیم بن طفیل را به اسارت گرفتند. خانواده‌اش از عدی بن حاتم خواستند تا او را نزد مختار شفاعت کند. ابن ­کامل و همراهانش از بیم اینکه مبادا مختار شفاعتش را قبول کند. ابتدا او را، به جرم غارت لباس‌های حضرت عباس (ع) برهنه کرده، سپس به جرم تیری که به امام حسین (ع) زد، هدف تیرهای خود قرار دادند، تا جایی که به اندازه درهمی از بدنش جای سالم نماند.[۱۲] نقل شده است که بدنش از کثرت تیرهایی که به او اصابت کرده بود چون خارپشت شده بود.[

فرزندان و همسر حضرت ابالفضل

همسر حضرت قمر بنى هاشم(ع) لبابه ، بنت عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب بود  ، و مادر لبابه ، ام حكيم است . قمر بنى هاشم (ع) از لبابه دو فرزند آورد : يكى فضل ؛ و ديگرى عبيدالله . و نسل آن حضرت فقط از طريق عبيدالله ادامه يافته است. آنچه گفتيم قول مشهور بود .

ولى در كتاب العباس مى خوانيم كه قمر بنى هاشم پنج اولاد بلكه شش اولاد داشته اند : فضل و عبيد الله (كه از لبابه بودند) سوم حسن (كه مادرش ‍ ام ولد بوده ، و اين را از كتاب معارف ابن قيتبه و حديقه النسب شيخ فتونى نقل شده است)، چهارم قاسم است كه از بعض كتب مقاتل نقل شده است ، پنجم دخترى است كه نام او را هم ذكر نكرده و از حدائق الانس اين مطلب نقل شده است ، ششم محمد است كه ابن شهر آشوب او را از شهداى طف شمرده است.

ازجمله اعقاب قمر بنى هاشم عليه السلام ابوعلى حمزة بن قاسم بن على بن حمزة بن حسن بن عبيدالله بن عباس بن امير المؤمنين علی بن ابی طالب(ع)است كه در نزديكى حله در عراق مدفون بوده ، و گنبدى بر سر قبر او وجود دارد و مزارش معروف است و شخصيتى ثقه و جليل القدر بوده است . 

 

فرزندان شهيد شده قمر بنى هاشم(ع) : 

محمد و عبد الله از جمله فرزندان قمر بنى هاشم (ع) هستند ، كه به گفته مورخان در كربلا به شهادت رسيده اند. گويند: حضرت ابوالفضل(ع) در ميان فرزندان خويش علاقه بسیار زیادی به محمد داشته ، به حدى كه آن پسر را از خود جدا نمى كرده است ، در عين حال پس از شهادت برادران ، شمشير به كمر محمد بست و اذن جنگ براى او حاصل نمود و فرمود : اى نور ديده از محنت آباد جهان ، به سوى خرم آباد جنان ، هسپار شو كه ساعتى نمى گذرد که به تو ملحق خواهم  شد. محمد دست عموى خويش ، حسين بن على بن ابى طالب (ع) را بوسيد و با عمه ها وداع كرد و به ميدان شتافت. جنگ او در كتب مقاتل ديده نمى شود. ولى در اين شهر آشوب و ديگران ، محمدبن عباس (ع) را در شمار شهداى كربلا آورده اند. قاتل وى نيز عنصرى تبهكار سنگدل(لعنه الله علیه) از طايفه بنى دارم است ، كه داغ او را به دل پدرش قمر بنى هاشم (ع) گذارد. شهادت اين پسر چهارده يا پانزده ساله ، پدرش را سخت بيازرد...

((صلی الله علی شهداء کربلا))

آتش زنان حريم اهل بيت

جت‌الاسلام احمد عابدی رئیس دانشگاه علوم و معارف قرآن کریم به مناسبت ایام فاطمیه یادداشتی را با عنوان «آتش در خانه وحی» در پایگاه شخصی خود نوشته و طی آن اسامی مهاجمان به خانه حضرت زهرا(س) و حاضران در این خانه را نام برده است.

اسامی مهاجمان به خانه حضرت زهرا(س) و اسامی ۱۲ نفری که هنگام تعرضِ مهاجمان داخل خانه بودند

که یک درب به داخل مسجد النبی(ص) و یک درب به بیرون داشت.(و سدّ الابواب الّا بابه)

این خانه چند بار مورد تعدّی و حرمت‌شکنی قرار گرفت، عبدالملک مروان این خانه را تخریب کرد (مناقب ابن شهر آشوب، جلد 2، صفحه 211) و در موقع اخذ بیعت برای خلافت خلیفه اول و برای تثبیت موقعیت او این خانه مورد هجوم واقع شده و به آتش کشیده شد.

مسعودی در «اثبات الوصیة» صفحه 123 گوید: فهجموا علیه و اُحرقوا بابه.

* مشهور بودن آتش زدن خانه فاطمه(س) و استناد عبدالله‌بن زیبر به آن

آتش زده شدن خانه حضرت فاطمه(س) چنان معروف و مشهور بوده که وقتی عبدالله بن زبیر بر شهر مکه مسلط شد، اعلام کرد: هر کس با من بیعت نکند خانه او را آتش می‌زنم، آن گونه که خانه فاطمه را آتش زدند و سپس حسن بن محمد بن حنفیه که بیعت نکرده بود را دستگیر و زندانی کرد و خانه او را آتش زد و بنی‌هاشم را در شعب جمع کرده و می‌خواست آن‌ها را زنده زنده در آتش بسوزاند.(مروج الذهب، جلد 3، صفحه 77)

این هم یک نوعی آزادی و دموکراسی است که اول بر حکومت مسلط شوند و سپس شروع به بیعت گرفتن کرده و هر کس مخالف باشد، باید خانه او را آتش زده و اهل خانه نیز در آتش سوزانده شوند! در شهر مدینه تمام مردم انصار- که اکثریت شهر بودند- و بخش عمده‌ای از مهاجر طرفدار حضرت علی(ع) بودند، اینان که اکثریت را تشکیل می‌دادند مخالف بیعت با خلیفه اول بودند و چون حکومت آنان مشروعیت الهی نداشت سعی کردند مشروعیت مردمی را با تهدید و تطمیع دست و پا کنند.

کسی که بعداً خودش خلیفه شد به درب منزل حضرت علی(ع) آمد - در حالی‌که حضرت علی(ع)، حضرت فاطمه(س)، حسن(ع) و حسین(ع) و طلحه و زبیر و عده‌ای از بزرگان قبایل مهاجر و انصار داخل منزل بودند و از بیعت خود داری می‌کردند- و گفت: یا برای بیعت با ابوبکر بیرون می‌آیید و یا آنکه خانه را با اهل آن به آتش می‌کشم، زبیر شمشیر خود را برهنه کرد و از منزل بیرون آمد ولی مهاجمان به خانه، او را سنگ باران کرده و سپس او را دستگیر کردند.(تاریخ طبری، جلد 2، صفحه 443).

و این گونه مخالفان را سرکوب کردند. آنان که طرفدار مشروعیت الهی و خواهان اجرای دستورات رسول خدا(ص) بودند مورد تهدید و آتش زده شدن خانه و فرزندان شدند و نوع جدیدی از دموکراسی پایه ریزی شد که امروزه نیز شبیه آن در کشور بحرین و عربستان مشاهده می شود.

* اسامی مهاجمان به خانه حضرت زهرا(س)

1- خلیفه اول، وی موقع مرگ خود از این تهاجم اظهار تأسف می‌کرد، بنابراین معلوم می‌شود به دستور او انجام شده است.(شرح نهج البلاغه ابن ابی‌الحدید، جلد 6، صفحه 51).

2- خلیفه دوم (تاریخ طبری، جلد 2، صفحه 433 و کنزالعمال جلد 5، صفحه 651).

3- اسید بن حضیر ( الامامة و السیاسه جلد 1، صفحه 11) نام وی را برخی اسید بن حصین گفته‌اند. (احقاق الحق، جلد 2، صفحه 370).

4- سلمة بن سلامة (شرح نهج البلاغه، جلد 6 ، صفحه 47)

5- ثابت بن قیس خزرجی (همان مدرک)

6- خالد بن ولید (همان مدرک).

7- محمد بن مسلمة (همان مدرک، صفحه 48).

8- بشیر بن سعد (احتجاج، جلد 1، صفحه 414 و اختصاص مفید، صفحه 185).

9- مغیرة بن شعبه (همان مدرک).

10- ابوعبیدة بن جراح (اختصاص مفید، صفحه 185)

11- سالم مولی ابی حذیفه (همان مدرک)

12- معاذ بن جبل (الوافی بالوفیات، جلد 6 صفحه 17. ملل و نحل، جلد 1 صفحه 5. الامامة و السیاسة، جلد 1 صفحه 12).

13- قنفذ (همان مدرک)

14- عثمان (اختصاص مفید، صفحات 184 و 187)

15- عبدالرحمن بن عوف (شرح نهج البلاغه، جلد 6، صفحه 68. البدایه و النهایه، جلد 5 ، صفحه 250. سیر اعلام النبلاء، صفحه 26)

16- زیاد بن لبید (شرح نهج البلاغه، جلد 6، صفحه 68)

17- معاویه بن ابی‌سفیان (وقعه صفین، صفحه 163)

18- عمروبن عاص (همان مدرک).

19- زید بن اسلم (احقاق الحق، جلد 2، صفحه 370).

اینان کسانی هستند که نام خود را بر پیشانی تاریخ به عنوان «مهاجمان و آتش زنندگان به خانه وحی» ثبت کردند.

و اما برخی از کسانی که داخل منزل بودند عبارتند از:

1- حضرت علی(ع)

2- حضرت فاطمه زهرا(س)

3- امام حسن(ع)

4- امام حسین(ع)

5- زبیر (تاریخ طبری، جلد 2، صفحه 443)

6- طلحه (همان مدرک)

7- ثابت بن قیس (شرح نهج البلاغه، جلد2، صفحه 50)

8- سعد بن ابی‌وقاص (همان مدرک)

9- مقداد (همان مدرک)

10- سلمان (کتاب سلیم، جلد 2 ، صفحه 580).

11- ابوذر (همان مدرک)

12- عباس بن عبدالمطلب (الامامة و السیاسة، جلد 1، صفحه 11)

13- اکثر بنی هاشم، ابن ابی الحدید یک مرتبه گفته جمهور هاشمیین و سادات داخل خانه بودند (شرح نهج البلاغه، جلد 6 ، صفحه 48) و یک مرتبه گفته مردمی از بنی‌هاشم داخل خانه بودند(شرح نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 56).

به هرحال جای این سؤال باقی است که حکومتی که مشروعیتی نداشت و هنوز عده زیادی با آن بیعت نکرده بودند، چگونه حق داشت خانه وحی را به آتش کشد، انسان‌های بی‌گناه بلکه معصوم را بکشد و عده‌ای را تهدید و مورد شکنجه و ضرب و شتم قرار دهد؟ و چگونه عده‌ای این گونه حکومتی را جانشین حکومت رسول خدا(ص) می‌دانند؟ امیرالمؤمنین علیه‌السلام خلیفه و جانشین حکومت رسول خدا است که می‌گوید: اگر همه دنیا را به من بدهند در برابر آنکه به مورچه‌ای ستم کنم هرگز نخواهم پذیرفت.

لیست شهدای کربلا

نويسنده: سید محسن امین
اسامی شهدای کربلا از یاران حسین علیه السلام طبق روایاتی که نگارنده از لابلای کتب تاریخ به دست آورده‏ام از بنی هاشم و غیر بنی هاشم بدین شرح ذکر شده است:

فرزندان امیرالمؤمنین (علیه السلام):

1ـ ابو بکر بن علی (که شهادت وی با شک و تردید ذکر شده است)
2ـ عمر بن علی
3ـ محمد الاصغر بن علی
4ـ عبد الله بن علی
5ـ عباس بن علی
6ـ محمد بن العباس بن علی
7ـ عبد الله بن العباس بن علی
8ـ عبد الله الاصغر
9ـ جعفر بن علی
10ـ عثمان بن علی
(فرزندان امام حسن):
11ـ قاسم بن حسن
12ـ ابو بکر بن حسن
13ـ عبد الله بن حسن
14ـ بشر بن حسن
(فرزندان امام حسین):
15ـ علی بن الحسین الاکبر
16ـ عبد الله الرضیع
17ـ ابراهیم بن الحسین (این نام را ابن شهر آشوب در کتاب خود آورده و تعداد دیگری نیز بدان اضافه کرده است) .

(فرزندان عبد الله بن جعفر):

18ـ محمد بن عبد الله بن جعفر
19ـ عون بن عبد الله بن جعفر
20ـ عبید الله بن عبد الله بن جعفر
(فرزندان عقیل بن ابی طالب):
21ـ مسلم بن عقیل
22ـ جعفر بن عقیل
23ـ جعفر بن محمد بن عقیل (نام وی را نیز ابن شهر آشوب ذکر کرده است) .
24ـ عبد الرحمن بن عقیل
25ـ عبد الله الاکبر بن عقیل
26ـ عبد الله بن مسلم بن عقیل
27ـ عون بن مسلم بن عقیل
28ـ محمد بن مسلم بن عقیل
29ـ محمد بن ابی سعید بن عقیل
30ـ احمد بن محمد الهاشمی (هر چند که در میان کتب تاریخی نامی از این شخص برده نشده و نه جزء فرزندان عباس و نه غیر او ذکری به میان نیامده اما وی را نیز ابن شهر آشوب آورده است).

یاران امام از غیر بنی هاشم که در واقعه کربلا به شهادت رسیده‏اند به ترتیب حروف الفبا

1ـ ابراهیم بن الحصین الاسدی
2ـ ابو الحتوف بن الحارث الانصاری
3ـ ابو عامر النهشلی
4ـ ادهم بن امیه العبدی
5ـ اسلم الترکی (آزاد شده حسین ع)
6ـ امیة بن سعد الطایی
7ـ أنس بن الحارث الکاهلی
8ـ أنیس بن معقل الاصبحی
9ـ بریر بن خضیر الهمدانی
10ـ بشر بن عبد الله الحضرمی
11ـ بکر بن حی التیمی
12ـ جابر بن الحجاج التیمی
13ـ جبلة بن علی الشیبانی
14ـ جنادة بن الحارث السلمانی
15ـ جنادة بن کعب الانصاری
16ـ جندب بن حجیر الخولانی
17ـ جون (آزاد شده ابی ذر)
18ـ جوین بن مالک التمیمی
19ـ الحارث بن امرئ القیس الکندی
20ـ الحارث بن نبهان (آزاد شده حمزه)
21ـ الحباب بن الحارث
22ـ الحباب بن عامر الشعبی
23ـ حبشی بن قاسم النهمی
24ـ حبیب بن مظهر الاسدی
25ـ الحجاج بن بدر السعدی
26ـ الحجاج بن مسروق الجعفی
27ـ الحر بن یزید الریاحی
28ـ الحلاس بن عمرو الراسبی
29ـ حنظلة بن اسعد اشبامی
30ـ حنظلة بن عمرو الشیبانی
31ـ رافع (آزاد شده مسلم الازدی)
32ـ زاهر بن عمرو الکندی (آزاد شده عمرو بن حمق)
33ـ زهیر بن لبشر الخثعمی
34ـ زهیر بن سلیم الازدی
35ـ زهیر بن القین البجلی
36ـ زیاد بن عریب الصائدی
37ـ سالم (آزاد شده بنی المدینه الکلبی)
38ـ سالم (آزاد شده عامر عبدی)
39ـ سعد بن الحارث الانصاری
40ـ سعد (آزاد شده علی بن ابی طالب ع)
41ـ سعد (آزاد شده عمرو بن خالد صیداوی)
42ـ سعید بن عبد الله الحنفی
43ـ سلمان بن مضارب البجلی
44ـ سلیمان (آزاد شده حسین ع)
45ـ سوار بن منعم النهمی
46ـ سوید بن عمرو بن ابی المطاع
47ـ سیف بن الحارث بن سریع الجابری
48ـ سیف بن مالک العبدی
49ـ شبیب (آزاد شده حارث جابری)
50ـ شوذب (آزاد شده بنی شاکر)
51ـ الضرغامة بن مالک
52ـ عائذ بن مجمع العائذی
53ـ عالبس بن ابی شبیب الشاکری
54ـ عامر بن حسان بن شریح بن سعد بن حارثه بن لام بن عمرو بن طریف بن عمرو بن بشامة بن ذهل بن جدعان بن سعد بن قطرة بن طی
55ـ عامر بن مسلم العبدی
56ـ عباد بن المهاجر الجهنی
57ـ عبد الأعلی بن یزید الکلبی
58ـ عبد الرحمن الارحبی
59ـ عبد الرحمن بن عبد ربه الانصاری
60ـ عبد الرحمن بن عروة الغفاری
61ـ عبد الرحمن بن مسعود التیمی
62ـ عبد الله بن ابی بکر (چنان که جاحظ در کتاب الحیوان آورده وی از کسانی است که در واقعه کربلا به شهادت رسیده است)
63ـ عهد الله بن بشر الخثعمی
64ـ عبد الله بن عروة الغفاری
65ـ عبد الله بن عمیر بن جناب الکلبی
66ـ عبد الله بن یزید العبدی
67ـ عبید الله بن یزید العبدی
68ـ عقبة بن سمعان
69ـ عقبة بن الصلت الجهنی
70ـ عمارة بن صلخب الازدی
71ـ عمران بن کعب بن حارثة الاشجعی
72ـ عمار بن حسان الطائی
73ـ عمار بن سلامة الدالانی
74ـ عمرو بن عبد الله الجندعی
75ـ عمرو بن خالد الازدی
76ـ عمرو بن خالد الصیداوی
77ـ عمرو بن قرظة الانصاری
78ـ عمرو بن مطاع الجعفی
79ـ عمرو بن جنادة الانصاری
80ـ عمرو بن ضبیعة الضبعی
81ـ عمرو بن کعب ابو ثمامة الصائدی
82ـ قارب (آزاد شده حسین ع)
83ـ قاسط بن زهیر التغلبی
84ـ القاسم بن حبیب الازدی
85ـ کردوس التغلبی
86ـ کنانة بن عتیق التغلبی
87ـ مالک بن ذودان
88ـ مالک بن عبد الله بن سریع الجابری
89ـ مجمع الجهنی
90ـ مجمع بن عبید الله العائذی
91ـ محمد بن بشیر الحضرمی
92ـ مسعود بن الحجاج التیمی
93ـ مسلم بن عوسجه الاسدی
94ـ مسلم بن کثیر الازدی
95ـ مقسط بن زهیر التغلبی
96ـ منجح (آزاد شده امام حسن ع)
97ـ الموقع بن ثمامة الاسدی
98ـ نافع بن هلال الجملی
99ـ نصر (آزاد شده علی ع)
100ـ النعمان بن عمرو الراسبی
101ـ نعیم بن عجلان الانصاری
102ـ واضح الرومی (آزاد شده حارث سلمانی)
103ـ وهب بن حباب الکلبی
104ـ یزید بن ثبیط العبدی
105ـ یزید بن زیاد بن مهاصر الکندی
106ـ یزید بن مغفل الجعفی
چنانچه سی تن از بنی هاشم را به این تعداد که ذکر شد اضافه کنیم.تعداد شهدای کربلا به 136 نفر می‏رسد و چون قیس بن مسهر صیداوی و عبد الله بن بقطر و هانی بن عروة را نیز جزء آنها قرار دهیم تعداد آنها به 139 نفر خواهد رسید.
منبع: سیره معصومان