در تقدم مبارزه با مفاسد اقتصادي بر مفاسد اجتماعي

- چند سالي بود پلو نخورده بودند ، مادر قول داد اگر دختر دبستاني اش همه نمراتش را 20 بگيرد ظهر نهار برايش پلو درست كند.

2- دخترك راه مدرسه تا خانه را دويده بود ، كارنامه به دست وارد خانه شد. از اين اتاق به آن اتاق ، تا مادر را پيدا كرد.

3- خوشحال وشادمان به مادر گفت : اين كارنامه ؛ از قرآن تا انضباط 20. مادر باورش نشد ، يعني شايد نمي خواست باورش شود. اما مادر برنجي در خانه نداشت.

4- پس چي شد ، مگه نگفتي 20 بگيري پلو درست مي كنم ؛ مادر گفت الان نداريم و دخترك همين طور كه گريه مي كرد از مادر خواهش وتمنا كه چرا به وعده اش عمل نكرده است.

5- مادر براي يك لحظه ؛ دخترش را هل مي دهد تا از دست وپايش كنار برود ، دختر عقب عقب به در خانه مي خورد ،

6- دخترك به بيمارستان نرسيده ؛ مي ميرد!

اين داستان خيالي همين چند وقت اخير در منطقه تبادكان مشهد براي يك دانش آموز دختر دبستاني اتفاق مي افتد!

حالا به نظر شما مفاسد اقتصادي مقدم تر است يا مفاسد اجتماعي!!!

نقل از وبلاگ جنگ فقر و غنا

انگار مسير را گم كرديم

چند روز قبل سايت خبري وتحليلي عصر ايران اقدام به انتشار مطلبي مي كند با عنوان "ميلياردرهاي ايران چه كساني هستند" نويسنده اين مطلب به طرز ماهرانه اي توانسته است ثروت مشروع و مقبول 30نفر از ثروتمندان ايران را همراه با اقدامات آنها در زمينه اشتغال زايي به رشته تحرير درآورد.

درواقع اين يادداشت سعي ندارد چگونگي بدست آوردن ثروت اين افراد را زير سوال برد زيرا برهمگان ميزان مالياتي را كه آنها مي پردازند و فعاليتي را كه در اقتصاد انجام ميدهند واضح ومبرهن است.

بنابراين هيچ مشكلي ازاين جهت كه چرا ثروتمند هستند وجود ندارد.


http://www.fardanews.com/files/fa/news/1388/11/27/45545_517.jpg


اما بايد چند نكته را به نويسنده اين مطلب متذكر شد.

 

·        در ايران پولداران و ثروتمندان به هيچ وجه مورد سرزنش قرار نمي گيرند به شرط آنكه معلوم باشد اين ثروت از كجا آمده و در چه راهي مورد استفاده قرار مي گيرد.

 

·        درجامعه ما هيچ وقت پولداراني كه ثروت خود را در راه رشد و شكوفايي اقتصاد داخلي سرمايه گذاري مي كنند نمي توان خبيث ناميد همانطور كه حضرت امام خميني ( ره) در وصيت نامه سياسي الهي خود مي فرمايند: "به ثروتمندان و پولداران مشروع وصیت می كنم كه ثروتهای عادلانه خود رابه كار اندازید و به فعالیت سازنده در مزارع و روستاها و كارخانه ها برخیزید كه این خود عبادتی ارزشمند است ".براستي كه اين دسته از افراد انسانهايي شريف هستند زيرا با اين كار توانسته اند هم چرخ توليد را به گردش درآورند وهم به اشتغال زايي و بهبود فضاي كسب وكار رونق بخشند.

·        اگر منظور نويسنده از پولداران خبيث كساني است كه از راه پولشويي و راه هاي نامشروع پول روي پول گذاشته و برثروت بادآورده خود مي افزايند خوب لقبي را برايشان انتخاب كرده  زيرا آنها به درستي خبيث هستند و يقينا از حرص پول سكته خواهند كرد.

 

 

·        حتما اين جمله را شنيده ايد كه مي گويد " ثروت روي ثروت انباشته نمي شود مگر حق مظلومي ادا نشده باشد" پس ادعاي اين نويسنده نيزصحيح است زيرا اين دسته از پولداران خبيث تنها با بالا كشيدن حق فقرا توانسته اند بر پول هاي نامشروع خود بيافزايند.

 

 

·        درپاراگرافي مي خوانيم كه به دليل مشكلات فكري كه در ايران وجود دارد هيچ ثروتمندي حاضر نيست با صداي بلند اعلام موجوديت كند. به نظرمي رسد نويسنده مطلب مذكور فراموش كرده است كه تنها ثروتمنداني از اعلام موجوديت خود واهمه دارند كه به قول معروف داراي شيله ويا پيله اي باشند زيرا طلاي پاك هيچ منتي به خاك ندارد.

 

 

·        درگوشه اي ديگر از اين مطلب نويسنده با خيال پردازي خانواده اي 8 نفري را نشان مي دهد كه تلويزيون ال سي دي نگاه مي كنند و از كمبود جا پاهايشان به هم مي خورد يه همين دليل از وي دعوت مي كنم براي يكبار هم كه شده سري به مناطق پايين شهر تهران بزند زيرا خود متوجه مي شود كسي كه نان شب براي خوردن ندارد و صورت خود را با سيلي سرخ مي كند آرزوي ديدن تلويزيون رنگي را به گور خواهد برد چه رسد به اينكه تلويزيوني از نوع ال سي دي داشته باشد.

 

 

·        بايد به نويسنده اين مطلب متذكر شد اين 30 نفر از ثروتمندان كه او از آنها نام مي برد تنها به خاطر شناخته شده بودنشان ماليات نمي پردازند زيرا اگر كسي نيز انها را نمي شناخت باز به وظيفه خود عمل مي كردند زيرا اگر غيراز اين بود اكنون اساميشان را بايد درميان كساني مي ديديم كه بدون زحمت و كديبين وعرق جبين توانسته بودند به ثروت بسيارزيادتري از راه هاي نامشروع دستيابند.

به همين دليل دست اين افراد و امثال آنها را كه اين نويسنده فراموش كرده است در ليست خود جاي دهد مي فشاريم زيرا با كار و تلاش مضاعف توانسته اند در راه تعالي نظام جمهوري اسلامي قدم بردارند حال اگر دراين بين صاحب ثروت نيز شده اند بايد گفت نوشجان و گواراي وجودشان.

·        امام خميني در طي سخناني بارها فرموده اند كه مسئولان نبايد اجازه دهند توپ ثروت دردست ثروتمندان بچرخد و اگر شاهد بوديد كه در جامعه اي ميان طبقه ثروتمندان و فقرا فاصله بسيار زياد شد بدانيد اين جامعه به انحطاط كشيده خواهد شد.

بنابر اين اي كاش نويسنده اين مطلب به جاي آنكه به فكر ثروتمندان خوش حساب بود وليستي از آنها ارائه مي كرد ليستي از فقيرترين افراد جامعه ارائه مي كرد. اگر چه ارائه اين ليست هرگز امكان پذير نيست اما مي شد راه كاري را پيشنهاد داد كه فاصله ثروتمندان با فقرا كاهش مي يافت و دولت را هدايت مي كرد تا با مفاسد اقتصادي مبارزه كند

 

به درستي بايد گفت اكنون دغدغه ما به عنوان اصحاب رسانه اين نيست كه به دنبال ثروتمنداني باشيم كه به موقع ماليات پرداخت مي كنند و يا از طرق مختلف اقدام به اشتغال زايي و يا كمك به محرومين مي كنند بلكه دغدغه ما اين است كه به دنبال كساني باشيم كه از راه نامشروع توانسته اند ثروت خود را كسب كنند.

نقل از وبلاگ جنگ فقر و غنا

اگر يك روز با يك مفسد اقتصادي مواجه شوم بهش مي گم ازت نمي گذرم

حالت خوبه؟

بله خدا را شكر

 

چه كار مي كني؟

 مي بيني، پلاستيك ونان خشك جمع مي كنم.

 

گونيت سنگينه؟

 تقريبا

 

خسته نباشي؟

 درمانده نباشي

 

كارت خيلي سخته؟

دراين دوره زمونه مگر كار راهت هم داريم

 

چند سالته؟

 17 – 18 سال. دقيقا نمي دونم

 

اين آشغال هارو كه جمع مي كني چه كارشون مي كني؟

 اولا اگر اينها براي تو آشغاله براي من طلاست چون اين ها رو مي فروشم و پول در ميارم.

 

كي اين ها رو از تو مي خره؟

پلاستيك ها رو  يكي و نان خشك ها رو هم يكي ديگه.

 

درآمدت خوبه؟

اي بد نيست.

 

نگفتي درآمدت چه قدره؟

تو هم نپرسيدي

 

خوب. حالا دارم مي پرسم!

مگه مي خواهي بياي توي اين كار؟

 

مثل اينكه نمي خواي در مورد درآمدت صحبت كني؟

فكر مي كنم درآمد يك نفر مربوط به خودش است.

 

اهل كجايي؟

شهرستان

 

كدوم شهرستان؟

سمت غربه

 

به نظر مياد قصد نداري جواب سوالاي من رو بدي؟ درسته؟

تو به من گفتي مي خواي با من صحبت كني نگفتي كه مي خواي اطلاعات من رو در بياري.حالا تو جواب بده! از طرف شهرداري اومدي؟ نه

مطمئن باشم؟ بله صد درصد.پس چرا اينقدر سوال مي پرسي؟ همين جوري بگذار روي حس كنجكاوي.

 

مي تونم اسمت رو بدونم؟

كوچيك شما اسماعيلم اما فاميليم رو نمي گم.

 

آقا اسماعيل هر روز اين كار رو انجام مي دي؟

بله

 

حتما جمعه ها رو هم استراحت مي كني؟

ببخشيدا مگه زباله سازي مردم جمعه ها تعطيله كه جمعه را استراحت كنم.

 

بارفيقات بيرون هم مي ري بگردي؟

اي بابا هرروز توي خيابانهاي تهران در حال گردش هستيم.

 

از ساعت چند شروع مي كني به كار كردن؟

از ساعت 8 صبح.

 

تا كي ادامه داره؟

تا ساعت 10-11 شب.

 

يعني ساعت 10-11 شب بارت را تحويل مي دي و مي ري خونتون؟

بله

 

خونتون كجاست؟ توشهرستانه؟

نه

 

پس كجاست؟

توهمين تهران زندگي مي كنم.

 

كجاي تهران؟

خيابان سيروس.

 

با كي زندگي مي كني؟

با مادر و خواهرم

 

خونه مال خودتونه؟

نه مستاجر هستيم.

 

چه قدر اجاره مي دي؟

500 هزار تومان پول پيش داديم 100 هزار تومان اجاره مي ديم.

 

چند متره؟

يك اتاق 12 متري با يك آشپزخانه 6متري البته حمام و دستشويي هم داره.

 

پدرت كجاست؟

بچه كه بودم مرده

 

پس با اين حساب نان آور خانه تويي؟

 آره البته كمك خرج مادرم هستم.

 

خواهرت هم كار مي كنه؟

نه اون فقط درس مي خونه البته اين رو بگم ماشالله درسش خيلي خوبه.

 

مادرت چه طور؟

 اون كارمي كنه

 

كجا؟

 نگهبان سرويس هاي بهداشتي تو يه پاركه

 

پولايي رو كه در مياري چي كار مي كني؟

 گفتم كه كمك خرج مادرم هستم.

 

پس اندازهم داري؟

 نه چيزي براي پس انداز باقي نمي مونه

 

يعني توبانك حساب نداري؟

 دلت خوشه بانك كدومه

 

چي شد اومدي توي اين كار؟

 پس چه كار بايد انجام مي دادم مي رفتم دزدي مي كردم خوب بود.

 

دوست داشتي خيلي پول دار باشي؟

 آره كي از پول بدش مياد.

 

ببينم به هر نحوي كه شده بود حاضر بودي پول بدست بياري؟

 مثلا كلاهبرداري كني يا رشوه خوار باشي؟ نه اگر مي خواستم اين كار ها رو انجام بدم كه زود پول دار

مي شدم واينقدر بدبختي نمي كشيدم! اما مي خواهم يه لقمه نان حلال در بيارم.

 

گفتي نان راستي غذا چي مي خوري؟

 بالاخره هرچيزي كه گيرم بياد بعضي وقت ها هم شام و ناهار را يكي مي كنم اما نمي گذارم به مادر

و خواهرم بد بگذره.

از زير سنگ هم كه شده غذا تهيه مي كنم و براي آنها مي برم آخر دوست ندارم آنها كمبودي را حس كنند.

 

سواد هم داري؟

 بله. بلدم بخونم وبنويسم تا كلاس سوم راهنمايي درس خوندم.

 

هيچ مي دوني تفاوت فقير وغني تو چيه؟

 {بادست اشاره به ماشين مدل بالايي مي كند ومي گويد} صاحب اين ماشين غني است و من هم فقير.

اي بابا توكه وضعت از منهم بهتره!‌

بالاخره من خودم متوجه مي شم هرچي باشه دارم توي اين شهر زندگي مي كنم.

به نظر تو اوني كه پولداره باعث شده فقر ايجاد بشه ويا مي شه گفت به نوعي خداخواسته كه يكي فقير و ديگري پولدار باشه؟

 آره راستش منهم فكر مي كنم كه خدا خواسته يكي پولدار و يكي فقير باشه اما اين دليل نمي شه كه پولدارا به فقرا كمك نكنند.اما يه چيزي بگم الآن توي اين دوره زمونه همسايه از همسايه اش بي خبره.

 

ببينم تو خودت به فقرا كمك مي كني؟

 آره چرا نكنم بالاخره ما داريم توي يك جامعه زندگي مي كنيم.

 

به نظر تو هركي پولداره و يا سرمايه داره از راه حرام تونسته پول دار بشه؟

نه همه اونها اما نمي شه گفت از راه حرام نميشه پولدار شد.

 

ببينم راستي سهام عدالت گرفتي؟

نه. البته خواهرم رفته بود اقدام كنه گفته بودند بايد بريد زير نظر كميته امداد مادرم رفت كميته امداد بهش گفتند چون پسر بزرگ داري و اون مي تونه خرج زندگيتون رو در بياره نمي تونيد عضو كميته امداد شويد.

 

نظرت درمورد هدفمند كردن يارانه ها چيه؟

 چي

 

تاحالا درمورد هدفمند كردن يارانه ها چيزي شنيدي؟

 نه البته يه چيزايي از اينور و آنور شنيدم  كه دولت قراره به ما پول بده.

 

حالا به نظرت هدفمندكردن يارانه ها خوبه كه اجرا بشه يا نه؟

 خوب بله. كي از پول بدش مياد. اما نمي دونم چه قدر قراره پول گيرم بياد.

 

تا حالاتوي انتخابات شركت كردي؟

بله

 

كدوم انتخابات؟

 رياست جمهوري پارسال

 

به كي راي دادي؟

 احمدي نژاد

 

پس احمدي نژاد رو مي شناسي؟

 اين چه حرفيه مي زني آدم اگه رئيس جمهور رو نشناسه پس به درد لاي جرز ديوار مي خوره.

 

اگر يه روز بهت بگن برو پيش احمدي نژاد بهش چي مي گي؟

 بهش مي گم خيلي مردي كه به فكر بدبخت بيچاره ها هستي.

 

تاحالا از احمدي نژاد چيزي خواستي يا براش نامه نوشتي؟

 نه. چرا؟ چون خيلي سرش شلوغه  تازه نمي دونم چي بايد بنويسم.

 

تا حالا دوست داشتي خودت رئيس جمهور بشي؟

 نه. چرا؟ چون خيلي سخته.

 

اگه دست برقضا يه روز رئيس جمهور شدي چه كار هايي انجام مي دي؟

 تا حالا بهش فكر نكردم ولي سعي مي كنم به فقرا كمك كنم.

 

به نظرت دولت تونسته با فقر مبارزه كنه؟

 نمي دونم

 

نمي دونم كه نشد حرف بالاخره آره يا نه؟

 فكر كنم چرا موفق بوده

 

اسماعيل! تلويزيون نگاه مي كني؟

نه. چرا؟ چون تلويزيون نداريم.

 

راديو چي گوش ميدي؟

 راستش رو بخواي اصلا فرصت سر خاروندن ندارم چون شب كه مي رم خونه تا سرم رو روي بالش ميذارم زود خوابم مي بره.

 

يه سوال دارم نمي دونم كه ازت بپرسم يا نه؟

 چرا خجالت نكش هر سوالي كه داري بپرس بهت جواب مي دم.

 

آقا اسماعيل ميدوني مفسد اقتصادي به كي مي گن؟

 به كسي كه خيلي پول داره و حق مردم رو خورده تا پول دار بشه.

 

اگه يه روز با يه مفسد اقتصادي برخورد كني به اون چي مي گي؟

بهش مي گم ازت نمي گذرم.

 

چرا؟

 چون با پول مردم بد بخت بيچاره پول دار شده.

 

پس به نظرت هر كي كه مفسد اقتصاديه پولداره؟

 آره

 

چه طور مي شه فهميد يكي مفسد اقتصادي است و يكي نيست؟

 از روي رفتارش

 

چه طور؟

 چون عادت كرده هميشه دروغ بگه و با دروغ گفتن تونسته سر مردم كلاه بذاره

 

اگه يه روز دولت بياد اعلام كنه كه مردم خودشون بايد برن دنبال مفسدان اقتصادي و حقشون رو از آنها بگيرند تو چي كار مي كني؟

 سوالت خيلي سخت شد. نمي دونم. مي رم از دست اوناييكه حقم را خورده اند شكايت مي كنم.تازه دولت هرگز نمياد اينو بگه.

 

چرا؟

 چون وظيفه دولت و مسئولينه كه بياند حق ما رو از مفسدان اقتصادي بگيرند اگر دولتي بياد چنين حرفي رو بزنه پس به چه دردي مي خوره؟

 

تو از مسئولان چه انتظاري داري؟

 خدا پدر آقاي احمدي نژاد رو بيامرزه تا حالا چند بار به شهرستان ما اومده البته من اون موقع تهران بودم نتونستم از نزديك ببينمش.

 

نگفتي از مسئولان چه انتظاري داري؟

 من خيلي كوچكتر از آن هستم كه از مسئولان انتظار داشته باشم اما مي خواهم بگويم به مردم خدمت كنيد تا مردم از شما راضي باشند. 

اگر به ما توجه نكنيد جواب خدا را نمي تونيد بديد ما به شما راي داديم تا به ما كمك كنيد.

 

اگر حرف ديگه اي داري با مسئولان بگو!

نه حرف ديگه اي ندارم.حالا به من اجازه مي دي برم؟

اجازه من هم دست شماست.

 

آرام از جايش بلند شد و لباس خود را تكان داد. با من خداحافظي كرد و كيسه را با زحمت به روي دوشش انداخت و رفت.

ولي من ماندم و سوال هاي نا تمام.

 

اين گفت‌وگو در يكي از خيابان هاي اطراف منطقه بازارتهران در ساعت 8 شب انجام شده بود.

 نقل از وبلاگ جنگ فقر و غنا

وقتي تروريست ها لطيف ترين افراد مي شوند

وقتی تروریست ها لطیف ترین انسان ها می شوند!

به دنبال اعدام چند تن از تروريست ها كه در جنايات تروريستي هموطنان بی گناهمان را به خاک و خون کشیده بودند، ابعاد ديگري از ارتباط گروهكهاي معاند مسلح و جريانهاي فتنه گر داخلي افشاء شد. انتشار خبر اجراي حكم قصاص براي 5 مجرمي كه اقدام مسلحانه عليه جمهوري اسلامي از جمله بمب گذاري در مجامع عمومي را در پرونده خود داشته و به عضويت در گروهك هاي معاند اعتراف كرده بودند، فرصتي بود تا محافل ضدانقلاب تهاجم عليه نظام اسلامي را در دستور كار خود قرار دهند. البته  اين بار در محكوميت اجراي قانون قصاص سران فتنه سبز در كنار ضدانقلاب قرار گرفتند.

 

این ۵ تروریست که بودند؟

اين پنج نفر با نام هاي فرزاد كمانگر ، علي حيدريان، فرهاد وكيلي، شيرين علم هولي و مهدي اسلاميان به جرم بمب گذاري و ارتباط با گروهاي تروريستي اعدام شدند.

مهدي اسلاميان هيچ ارتباطي به ماجراي انتخابات نداشته و بنابر گزارش دادستاني انقلاب، «يكي از عوامل انفجار بمب در حسينيه شهداي شيراز» بوده است. پيش از اين دو نفر به نام هاي روزبه يحيي زاده و علي اصغرپشته به اتهام انفجار در حسينيه شهداي شيراز اعدام شده بودند.

فرزاد كمانگر عضو گروهك تروريستي پژاك است و از سال 1377با جذب نيرو و تبليغات به سازماندهي تشكيلات گروهك مذكور در ايران پرداخته و در سال 1382به تاسيس گروهك پژاك و آغاز فعاليت مسلحانه و انفجار دو بمب در ساختمانهاي فرماندهي و اداره بازرگاني كرمانشاه در 19 ارديبهشت 85 و انفجار خط لوله صادراتي ايران به تركيه اقدام كرده است.

بعد از دستگيري فرزاد كمانگر، فرهاد وكيلي وعلي حيدريان در يك خانه تيمي دستگير مي شوند آنها عضو شاخه نظامي اين گروهك بوده اند .

بنابر اطلاعيه دادسراي انقلاب، شيرين علم هولي آتشگاه نيز در خرداد سال 1387 پس از كارگذاشتن يك بمب زير خودرويي در پاركينگ قرارگاه سپاه در غرب تهران و انفجار آن دستگير شده است.وي نيز اعتراف مي كند كه عضو گروهك پژاك بوده است.

بر این مبناست است كه رهبر خود خوانده گروهك پژاك در اظهاراتي مضحك و متناقض گفته بود: «آنها با ما در ارتباط بوده اند، اين افراد اعدام شده فعالان حقوق بشر بوده اند!»

وقتی تروریست ها لطیف ترین آدم می شوند!

ميرحسين موسوي بعد از بيانيه گروهك فدائيان خلق خارج كشور و گروهك پژاك اولين فرد داخلي بود كه در بيانيه اي به حمايت از تروريستهاي اعدام شده پرداخت . موسوي در بيانيه خود، تروريست ها را «شهروند» جا زد و با وجود اينكه از روند دادرسي اغلب پنج تروريست اعدام شده بيش از يك سال مي گذرد، تلاش كرد احكام صادره را زير سوال برده و ضمناً به انتخابات ربط دهد!

موسوي در این بيانيه پنج تروريست و بمبگذار اعدامي را «مظلومان» ناميده و به اجراي «حكم قرآني قصاص» براي آنان اعتراض كرد و با زير سوال بردن عدالت قوه قضائيه، اجراي حكم اعدام براي اين مجرمين را سياسي خوانده و آن را مخالف عدالت علوي دانست.

يك روز پس از آن، همسر وي هم با حمله به اين نص صريح قرآن، اعدام تروريست ها را «خشونت بار» ناميد. زهرا رهنورد در يادداشتي كه براي سايت ضد انقلابي جرس ارسال كرده، در اعتراض به اعدام پنج تروريستي كه صدها تن از هموطنان را به شهادت رسانده و زخمي كرده اند، تاكيد كرده است كه «اصلاً چرا اعدام؟ چرا بدترين مجازات در حق انسانها و ملت اعمال شده است؟»

وي با حمايت از شيرين علم هولي كه به جرم بمب گذاري در تهران اعدام شده، اين حكم قرآني را خشونت دانسته و نوشته است: «آيا اعدام زنان و خشونت در حق لطيف ترين بندگان خدا، موجب سرافرازي حاكميت است يا نشان ضعف و ذلت آن؟ و اين درحالي است كه به فرموده پيامبر، زن به ريحانه تشبيه مي شود: «إنَ النساء ريحانة »

همسر ميرحسين همانند وي، اعدام اين پنج تروريست را «ترديدآميز» خوانده و در عين حال با طرح سوالي تلاش كرده است كه اين موضوع را به مسائل سياسي و ناآرامي هاي سال گذشته ارتباط دهد: «آيا اين اعدامهاي شتابزده براي زهر چشم گرفتن از مردم در سالگرد بيست و دوم خرداد بوده است؟» رهنورد كه چندي پيش رسماً از حكم صريح اسلام درباره ديه انتقاد كرده و آن را «واپسگريانه» خوانده است، در ادامه جمهوري اسلامي را به «سركوب اقليتها و جوانان» متهم كرد و مدعي شد كه اعدام تروريست ها در جهت تحريك اقليت ها و تجزيه ملي است.

وي مدعي شده است كه «آيا با اين همه ادعاي اسلام مداري رژيم، اين اقدامات خشن، بازجوييها، زندانهاي طويل المدت، و نهايتاً اعدامها، زنان را به اسلام علاقه مند كرده يا موجب بدبيني زنان و جوانان به اسلام شده است به نحوي كه حتي عبادات بنيادي مثل نماز و روزه را هم براي آنها زير سوال برده است؟ اينگونه زن كشي ها، به اين معناست كه بالاخره حاكميت به مطالبه رفع تبعيض تن داده (!) اما اين بار از طريق ظلم بالسويه!»

رهنورد ضمن همدردي به خانواده هاي افراد اعدام شده اضافه كرد:«من زهرا رهنورد به عنوان عضو كوچكي از ملت، در اينجا به تمام مادران داغدار و زناني كه فرزندان و شوهرانشان اعدام شده اند يا در كف خيابانها به دست مزدوران كشته شده اند پيام مي فرستم: اي زنان دلير و شجاع، در اين غم و اندوه عظيم، در كنار شما هستم و بدانيد كه اين خونها به بار مي نشيند و پاداش هزينه سنگين داغ جوانان صبح آزادي و دموكراسي خواهد بود اما دريغ و افسوس از اين همه ظلم حاكميت بر ملت؛ ملتي كه هيچ كس را ندارد جز خداوند عالم»

فراز پاياني اين نوشته كه به ادبيات گروهك هاي ضدانقلاب شباهت بسيار دارد آمده است:« اي زنان دلير و شجاع، در اين غم و اندوه عظيم، در كنار شما هستم.»

رهنورد كه از سوي شوهرش «روشنفكرترين زن ايران» و «قرآن پژوه» ناميده شده، در حالي به مقابله با نص نصريح قرآن پرداخته است كه آقاي موسوي هم اجراي حكم قصاص براي تروريست ها را «ناعادلانه» خوانده است.

به نظر می رسد رويه جديد ميرحسين و نزديكانش در جهت مقابله آشكارا با برخي احكام صريح قرآن به بهانه آزادي و دموكراسي است. بر همین اساس موسوي چندي پيش گفته بود كه مي خواهد يك قرائت رحماني از دين اسلام ارائه كند.

علاوه بر این ها سايت وزير ارشاد دولت اصلاحات، همزمان با حمايت ميرحسين موسوي و همسرش از پنج تروريستي كه اخيرا اعدام شده اند، اشعاري را در «مدح و ستايش» اين تروريست ها در خروجي خود قرار داد! اين سايت تروريست هايي كه صدها تن از ايرانيان را در عمليات هاي مختلف (از جمله انفجار حسينيه وصال شيراز) به شهادت رسانده و يا مجروح كرده اند را «پنج شهيد مظلوم كربلاي اوين» ناميده است.

در همين حال رضا ربع پهلوي فرزند شاه مخلوع هم در واكنش به اعدام چهار عضو گروهك تروريستي پژاك و يكي از بمب گذاران حسينيه شيراز، آنها را آزاديخواهان آزادمنش خواند!

رأس ديگر فتنه، مهدی كروبي هم برای این که از قافله جا نماند(!) بدون اشاره به فعاليت مسلحانه اين 5 تروريست با بيان اينكه اعدام شده هاي اخير به صرف اعتراض مدني كشته شدند گفت: «طبيعي است كه ما از مرگ افراد و اعدام آنها متاثر مي شويم و اصولا مخالف رواج يافتن چنين برخوردهايي هستيم. اعدام اين افراد در شرايطي صورت گرفته است كه هيچكس از چندوچون پرونده آنها باخبر نيست و جرم آنها به دليل علني نبودن دادگاه و عدم رعايت آيين دادرسي و قانون، براي هيچكس محرز نشده است.»

نقل از وبلاگ رايگاه

تصویر سران فتنه

چرا جنگ 8 سال طول كشيد

ارسال به دوست

-

 جنگمتر ايراني به ذهنش خطور مي کرد که عراقي که در طول ساليان متمادي در برابر دولت ايران نمي توانست قدرت نمائي کند وجرات چپ نگاه کردن به ايران را هم نداشت، به يک باره با گستاخي دچار توهم حمله به ايران گردد!

ما در اين مقاله بيشتر سعي مي کنيم به اين مساله بپردازيم که چرا جنگ هشت سال به طول انجاميد؟ و چرا پس از آزاد سازي خرمشهر ايران حاضر به پذيرش آتش بس نشد؟

اين که کمي بيش از نيمي از جمعيت کشور را جوانان زير 25 سال تشکيل مي دهند، با توجه به اهميتي که دوران دفاع مقدس در تاريخ معاصر ايران دارد ونيز اين که بسياري از جوانان و نسل سوم انقلا ب کمتر خاطره اي از دوران جنگ تحميلي دارند، نياز به بررسي بيشتر و روشن نمودن اذهان وافکار اين قشر نسبت به وقايع و حقايق اين دوران بيش از بيش آشکار مي گردد.

مقاله حاضر به چهار بخش تقسيم گرديده است. ابتدا به چگونگي تجاوز عراق به ايران به طور خلا صه خواهيم پرداخت. در بخش دوم کمي راجع به مقاومت شجاعانه مردم ونيروهاي مسلح جمهوري اسلا مي مي پردازيم. سپس از آزاد سازي خرمشهر و آن پيروزي غرورآفرين يادي خواهيم کرد و در بخش پاياني نيز به مساله اصلي مورد بحث يعني ادامه جنگ مي پردازيم. اميد آن که مقبول خوانندگان باشد.

جنگ

بخش اول: آغاز جنگ

در واپسين روزهاي شهريور ماه 1359 در حالي که اکثريت مردم ايران در تکاپوي خريد لوازم مدرسه براي فرزندان خود بودند، در مرزهاي ايران و عراق خبرهائي بود. درگيري هاي پراکنده و رجزخواني سياسي طرف عراقي و ... اما هنوز کسي در داخل ايران اين اخبار و تهديدها را جدي نمي گرفت. کمتر ايراني به ذهنش خطور مي کرد که عراقي که در طول ساليان متمادي در برابر دولت ايران نمي توانست قدرت نمائي کند وجرات چپ نگاه کردن به ايران را هم نداشت، به يک باره با گستاخي دچار توهم حمله به ايران گردد!

اما اين چنين شد، صدام ديکتاتور عراق با توجه به برداشت هاي ذهني خود و نيز تشويق قدرت هاي خارجي سرانجام تاب مقاومت را از دست داده و باحمله به ايران با ادعاي آزادي سرزمين هاي عرب و نجات قوم عرب از دست فارسيان! خود را فرشته نجات اعراب و مظهر قدرت آنان نشان دهد.

به دنبال شليک يک گلوله تانک تي 72 در پادگان بعقوبه، ساعت 11 صبح روز 31 شهريور 1359به سيله صدام و به دنبال آن حملا ت هوائي به شهرهاي داخلي ومرزي جمهوري اسلا مي، تلا ش همه جانبه نيروهاي زميني عراق نيز آغاز گرديد و مواضع و تاسيسات نظامي و غير نظامي ايران در نزديکي مرز زير آتش سنگين نيروهاي عراق قرار گرفت. فرودگاه مهرآباد هم توسط سه فروند ميگ 23 عراقي حوالي ساعت 14/30 بمباران شد و لشکرهاي عراقي در مناطق مهران و بستان حرکت خود را آغاز کردند.

آري! تجاوزي ديگر به مملکت ايران صورت پذيرفت، اما سال ها کسي در دنيا اين موضوع (تجاوز به ايران) را نپذيرفت. زيرا با پذيرش اين تجاوز ادعاي حکومتي انقلا بي پذيرفته مي شد که درميان دولت ها هنوز هيچ دوستي نداشت!

مرحله دوم: آغاز دفاع و مقاومت دليرانه

حمله عراق با بهت مردم ايران همراه بود، غرور ملي شکسته شد و مردم هنوز باور نداشتند که عراق به اين راحتي به ايران حمله کند و به پيشروي ادامه دهد. ارتش ساماندهي گذشته را نداشت، ژاندارمري نيز وضعي بهتر از ارتش نداشت، بيشتر پادگان ها تقريبا خالي بودند، سپاه نيز نهاد نوپائي بود که هنوز نمي شد روي آنها حسابي باز کرد. علا وه بر اين مشکلا ت و درگيري هاي داخلي در کردستان و ترکمن صحرا نيز مزيد بر علت گرديده بود.

در حالي که عراق با 9 لشکر از 12 لشکر خود به ايران حمله کرده بود واز لحاظ تبليغاتي نيز يک فرستنده راديوئي به نام جبهه آزادي بخش خوزستان را به کار انداخته بود، استعداد نيروهاي ايراني مستقر در مرز در مجموع کمتر از يک تيپ عراقي بود!

با اين وجود بسياري از مردم و حتي مسوولين مي پنداشتند که همين مقدار نيرو نيز مي تواند عراقي ها را به عقب براند!  در آن روزها در بيشتر پاسگاه هاي مرزي ايران حدود 10 نفر مستقر بودند که تنها مجهز به جنگ افزارهاي سبک بودند. با چنين برتري نسبي عراق در زمين باز و بدون موانع طبيعي و مصنوعي بايستي بتواند بيش از 5 کيلومتر در ساعت پيشروي کند. يعني ظرف چند ساعت به حاشيه خرمشهر رسيده و به چند روزه آن را اشغال نمايد. ولي در عمل نيروهاي عراقي تا 10 روز نتوانستند به حاشيه خارجي خرمشهر برسند و بيش از يک ماه نيز پشت درهاي خرمشهر ماندند. از همان روزهاي اول حمله عراق به ايران مقاومت آغاز گرديد. به فاصله يک روز از حمله عراق به ايران، در اولين قدم نيروي هوائي ارتش جمهوري اسلا مي ايران با بمباران گسترده مواضع و تاسيسات عراق به صدام نشان داد که در مورد قدرت ارتش ايران و مديريت آن اشتباه قضاوت کرده است. سخنان امام خميني (ره) نيز با ايجاد آرامش و وحدمت ميان اقشار مختلف مردم، بسيار کارا و موثر بود.

بي ترديد بايد گفت که مقاومت دليرانه جمعي از نيروهاي لشکر 92، عده اي از تکاوران نيروي دريايي، اعضاي شهرباني و ژاندارمري و نيروهاي مردمي خرمشهر در طول ايام محاصره اين شهر جزو غرور آفرين ترين لحظات ايام دفاع مقدس مي باشد. اما به هر حال با وجود مقاومت رشيدانه نيروها و مردم، خرمشهر سقوط کرد اما اين دفاع نشان داد که صدام براي رسيدن به پيروزي بر ايران راه سختي را در پيش رو دارد

بخش سوم: آزاد سازي خرمشهر نقطه عطف جنگ

علي رغم سقوط خرمشهر و با وجود تمام مشکلا ت، رشادت هاي کليه رزمندگان ارتشي و نيروهاي مردمي حرکت شتابان دشمن را کند کرده و با اين که هزاران کيلومتر از خاک ايران به اشغال متجاوزي درآمده بود، درايت و انديشمندي فرماندهان نظامي، توجيه مقامات مملکتي، هماهنگي بيشتر نيروهاي مسلح و درايت و رهبري امام خميني (ره) و وحدت و همدلي مردم فرصت لا زم براي تدارک و سازماندهي نيروها، آمادگي، طرح ريزي ودر نهايت اجراي عمليات هاي پدافندي و آفندي به منظور باز پس گيري مناطق اشغالي ودر هم کوبيدن ماشين جنگي عراق فراهم نمود.

با شکست حصر آبادان و به خصوص پس از انتصاب شهيد سرافراز امير صياد شيرازي به فرماندهي نيروي زميني ارتش اين حرکت دو چندان شد و به دنبال اين پايان يافتن محاصره آبادان تلا ش ها براي آزادسازي خرمشهر نيز آغاز شد.

عمليات بازپس گيري خرمشهر با نام بيت المقدس که از تاريخ 10 ارديبهشت 1361 به مدت 26 روز در جنوب غربي اهواز انجام گرفت يکي از درخشان ترين کارنامه هاي عملياتي نيروهاي مسلح جمهوري اسلا مي ايران عليه ارتش عراق به شمار مي رود که افزون بر پايان دادن به 19ماه اشغال نظامي قسمتي از حساس ترين نقاط خوزستان ضربه اي قاطع به نيروهاي عراق و توان و ميل جنگجويي آنان وارد کرد. بي دليل نبود که  بيست روز از پايان اين عمليات صدام تحت تاثير ضربه کمرشکني که اين شکست بر ارتش وي وارد کرد و نيز به دليل ترس از آسيب پذيري بيشتر در مقابل تهاجمات گسترده تر نيروهاي ايراني، در پوشش شعار صلح طلبي و لزوم آمادگي براي نبرد با اسرائيل به بهانه اشغال جنوب لبنان در آستانه تشکيل کنفرانس سران کشورهاي غير متعهد به صورت يک طرفه آتش بس اعلا م کرد و شکست خفت بار خود و به ويژه از دست دادن خرمشهر را يک عقب نشيني تاکتيکي عنوان کرد و جالب اينجا است که صدام پس ازآزادسازي خرمشهر از شدت ناراحتي بسياري از افسران و فرماندهان عالي رتبه ارتش عراق را اعدام يا مجازات نمود

بخش چهارم: چرا پس از آزاد سازي خرمشهر جنگ ادامه يافت؟

پس از آزاد سازي خرمشهر اين خوش بيني قوت گرفت که جنگ به زودي پايان مي پذيرد، اما چنين نشد و جنگ شش سال ديگر هم ادامه يافت. امروزه براي بسياري هنوز اين سوال مطرح است که چرا به جنگي چنين هولناک و زيانبار زودتر پايان داده نشد؟

در اين باره نظرات متفاوتي از سوي کارشناسان مسائل سياسي و نظامي مطرح گرديده است. که در ادامه در مورد آنها بحث خواهيم کرد. صدام با چند برداشت غلط به ايران حمله کرد، اول اين که قدرت ارتش ايران را با توجه به شرايط پس از انقلا ب دست کم محاسبه کرده بود، دوم توان ملي ايجاد شده به وسيله انقلا ب اسلا مي را ناديده گرفته بود، سوم عرق ملي - مذهي ايرانيان را فراموش کرده بود و آن را چيزي معادل سابقه کوتاه عمر کشور خود مي دانست وديگر اين که توان خود را دست بالا  گرفته بود.

اما پس از آزاد سازي خرمشهر کمي به خود آمد! و طي علا ميه اي که در تاريخ 10 ژوئن 1982 (20 خرداد 61) براي دبيرکل وقت سازمان ملل متحد ارسال کرد، آمادگي عراق را براي اجراي آتش بس اعلا م نمود تا با يک بازي سياسي خود را صلح طلب و مقيد به قوانين بين المللي نشان دهد واز طرف ديگر به قول معروف توپ را به زمين ايران بيندازد.

ليکن اين که چرا در آن موقع ايران راضي به پذيرش آتش بس نشد دلا يلي دارد که در اينجا به طور خلا صه به برخي از آنها مي پردازيم.  اول اين که معلوم نبود که با پذيرش آتش بس از سوي ايران، صدام پس از تجهيز دوباره ارتش خود بار ديگر به ايران حمله ور نشود، چنانچه پس از پايان جنگ با ايران، با اشغال کويت خوي تجاوزگرانه خود را نشان داد.

شواهدي که نشان مي دهد  صدام از همان ابتداي جنگ خود را براي حمله شيميايي به ايران آماده مي کرده نيز مويد اين نظريه است. ديگر اين که جامعه جهاني در آن روز (پس از آزاد سازي خرمشهر) عراق را به عنوان آغاز کننده جنگ نمي شناخت و اين موضوع باعث از دست دادن امتيازاتي براي ايران مي شد که طبعا قابل قبول براي دولت و ملت ايران نبود.

نکته ديگر اين که در زمان آزادسازي خرمشهر هنوز مهران و بعضي قسمت هاي ديگر از خاک ايران در دست عراق بود و شوراي امنيت از طرفين خواسته بود که به مرزهاي خود عقب بروند آن هم بدون هيچ اجبار يا ضمانت اجرايي و حتي تقبيح و شناساندن متجاوز! در حالي که هنگام اشغال کويت ديديم که جامعه بين المللي چگونه به سرعت قطعنامه محکوميت عراق را صادر مي کند و براي آزادي آن اقدام نيز مي کند.

به طور حتم اگر در مورد ايران نيز جامعه بين المللي چنين عمل مي کرد وعدالت را در مورد برخورد با متجاوز و جبران خسارت و ... برقرار مي ساخت جنگ زودتر به پايان مي رسيد; زيرا دولتمردان ايران نيز راضي به جنگ و درگيري و تنش در منطقه نبودند.

علا وه بر اين صدام و حاميانش هنوز و درآن زمان در افکار خام خود بودند و نمي خواستند بدون دريافت امتيازي کنار بکشند چنانچه که پس از پذيرش قطعنامه 598 از سوي ايران شاهد حمايت همه جانبه عراق از مخالفان ايران بوديم.

بهر تقدير جنگ ادامه يافت و روز بروز دنيا نظاره گر پيروزي رزمندگان اسلا م بود.

ميدان جنگ و جبهه هاکانون برخورد و آشنايي جواناني بود که با فرهنگ و قوميت هاي مختلف از تمام نقاط ايران به جبهه هاي جنگ اعزام شده بودند. آنان دراين جبهه ها به توانائي ها و قدرت فرهنگي و استعداد خود پي بردند و بدين سان اين نبرد هشت ساله عامل بيداري ملي ايرانيان گرديد.

جنگ با پيروزي ايرانيان ادامه داشت و ابرقدرت هاي شرق و غرب و نيز حکومت هاي عرب حاشيه خليج فارس نگران سرنوشت صدام شدند و ترس از ايجاد حکومتي مانند حکومت انقلا بي ايران باعث حمايت بي چون و چرا و کامل اين دول از صدام گرديد.

در حالي که ايران از لحاظ اقتصادي و نظامي در تحريم بود و براي تامين نيازهاي جنگي خود در شرايط سختي به سر مي برد، انواع واقسام ادوات جنگي ساخت غرب و شرق و هواپيماهاي روسي و فرانسوي به عراق سرازير شد.

خيل کارشناسان غربي و کمک هاي سخاوتمندانه کشورهاي عربي به عراق در ادامه جنگ کمک شاياني کرد. اگر نبود کمک هاي اطلا عاتي غرب و تسليحاتي روسيه و فرانسه و ساير کشورها و نيز سربازان اردني و مصري و سوداني و ... و دلا رهاي نفتي شيخ نشين هاي خليج فارس، عراق ياراي مقاومت نداشت.

آري، جنگ ادامه يافت چون غرب و شرق وحشت داشتند، از پيروزي تفکر استقلا ل طلب و پويا! ايران اميدوار بود بتواند خود مسئله راحل کند و با توجه به پشتوانه مردمي اش به پيروزي هم نزديک شد. اما جنگ رواني فزاينده تمام دنيا عليه ايران، تحريم هاي نظامي و اقتصادي و نيز دخالت مستقيم آمريکا که با حمله به سکوهاي نفتي ايران و سقوط هواپيماي مسافربري ايرباس انجام گرفت، نشان دادکه غرب به هيچ وجه تاب تحمل پيروزي ايران را ندارد.

از سوي ديگر تلفات نسبتا بالا ي انساني جنگ، خسارات فراوان مالي واقتصادي و نابساماني اقتصادي، دولت يران را به اين نتيجه رساند که شرايط براي ادامه جنگ ميسر نيست و بايستي  آتش بس را قبول کرد.

اما به هر حال دليل عمده توقف جنگ و پذيرش آتس بس از سوي ايران را مي توان در آينده نگري امام (ره) نسبت به مصالح کشور، دين و انقلا ب خلا صه کرد.

در 27 تير ماه 1367 دولت ايران نيز قطعنامه 598 را پذيرفت، اما اين بار مهمترين خواسته ايران يعني شناسائي متجاوز مد نظر قرار گرفت و مي توان گفت اعتراف سازمان ملل متحد وآقاي خاوير پرزدکوئيار، دبير کل وقت آن، مبني بر اين که عراق مقصر اصلي جنگ و آغازگر آن است، خود يک پيروزي بزرگ براي انقلا ب اسلا مي بود تا با وجود آن همه تبليغات بر عليه جمهوري اسلا مي مظلوميت و حقانيت ايران بر جهانيان ثابت شد.

امروز در حالي هفته دفاع مقدس را سپري کرديم که  صدام در مسند قدرت عراق نيست تا بار ديگر در سالروز آغاز جنگ از آن نطق هاي آتشينش بخواند و خود را پيروز جنگ وايران را آغاز گر جنگ بداند! و درحالي ياد شهداي گرانقدر دفاع مقدس را گرامي مي داريم که صدام آن ديکتاتور خون آشام  به سزاي اعمال ننگين خود رسيده است.

نقل از سايت راويان نور

خاطرات بزرگان از زندگي آقا

حجت‌الاسلام سيدعلي اكبري: «ما زماني خدمت ايشان رفتيم و از آقا درخواست نموديم تا اجازه بفرمايند از داخل منزلشان و وضيعت زندگيشان فيلم‌برداري کنيم، تا مردم وضيعت زندگي رهبر خود را ببينند و بفهمند که ايشان چگونه زندگي مي‌کنند. آقا فرمودند: اگر شما بخواهيد زندگي مرا نشان بدهيد مي‌ترسم خيلي‌ها باور نکنند.»

سردار سرلشکر سيدرحيم صفوی: «روزي که در منزل مقام رهبري، در خدمت ايشان بودم، بحث قدري به طول انجاميد و نزديک مغرب شد. پس از نماز، معظم‌له با مهرباني به من فرمودند:آقا رحيم! شام را مهمان ما باشيد. بنده در عين حال که اين را توفيقي مي‌دانستم، خدمتشان عرض کردم:اسباب زحمت مي شود. مقام معظم رهبري فرمودند:نه، بمانيد؛ هرچه هست با هم مي‌خوريم. وقتي‌که سفره را گشودند و شام را آوردند، ديدم شام چيزي جز املت ساده نيست.»

حجت‌الاسلام و المسلمين محمدي گلپايگاني: «با اين‌که مقام معظم رهبري مي‌توانند از همه‌ي امکانات مادي بهره‌مند شوند، سطح زندگي خصوصي ايشان از سطح زندگي يک شهروند معمولي پايين‌تر است. معظم‌لَه علاوه بر اين که از يک زندگي معمولي سطح پايين بهره مي‌برند، دائماً به مسوولان سفارش مي کنند:مواظب زندگي خود باشيد. اسراف نکنيد. آيت‌الله خامنه‌اي معتقدند که مردم را بايد عملاً به ساده زيستي دعوت نمود. خودشان در صف مقدم اين دعوت هستند. ايشان در مناسبت‌هاي خاصي که برنامه خواندن صيغه‌ي عقد دارند، قبل از اجراي عقد، حدود يک ربع، عروس و داماد و خانواده‌هاي آن‌ها را به رعايت صرفه‌جويي دعوت مي‌نمايند و مي‌فرمايند:خرج‌هاي گزاف نداشته باشيد؛ تشريفات و ريخت و پاش نداشته باشيد. خود آقا هم در زندگي خصوصي‌شان، دقيقاً همين طور عمل مي‌کنند. معظم‌له نه حقوق از جايي دريافت مي‌کنند و نه از وجوهاتي که از اطراف و اکناف خدمت ايشان مي‌آيد، براي زندگي شخصي خود استفاده مي‌کنند. زندگي ايشان از طريق هدايا و نذوراتي است که علاقه‌مندان و ارادتمندان معظم لَه تقديم مي‌کنند. فرزندان آقا هم همين طور زندگي مي‌کنند و همين سادگي و ساده زيستي را دارند.»

حضرت آیت‌الله جوادی آملی: «یک روز مهمان مقام معظم رهبری بودم. فرزند ایشان آقا مصطفی نیز نشسته بود که سفره گسترده شد، آیت‌الله خامنه‌ای به وی نگاهی کرد و فرمود: شما به منزل بروید. من خدمت ایشان عرض کردم: اجازه بفرمایید آقازاده هم باشند، من از وی درخواست کرده‌ام که باهم باشیم‌. آقا فرمودند: این غذا از بیت‌المال است، شما هم مهمان بیت‌المال هستید. برای بچه‌ها جایز نیست که بر سر این سفره بنشینند. ایشان به منزل بروند و از غذای خانه میل کنند. من در آن لحظه فهمیدم که خداوند چرا این همه عزت به حضرت آقا عطا فرموده است.»

 

 

                                    

 سرلشکر رحيم صفوی        حجت‌الاسلام  گلپايگاني                  آیت‌الله جوادی آملی

 

دکتر غلامعلي حداد عادل: «در اوايل رياست جمهوري آيت‌الله خامنه اي، يک شب ديداري با ايشان داشتم. صحبت به درازا کشيد، معظم لَه فرمودند: شام پيش ما بمان. من از اين دعوت خوشحال شدم؛ زيرا مي‌توانستم مدتي بيش‌تر در خدمت ايشان باشم. آقا فرمودند: من نمي‌دانم شام چي داريم يا اصلاً به اندازه ما دونفر شام هست يا نه؟ به هر حال، هرچه باشد با هم مي خوريم. از همان دفتر کار به منزل تلفن زدند و با خانواده صحبت کردند و گفتند: خانم، شام چي داريم؟ فلاني پيش ماست و من گفته‌ام که هر چه باشد با هم مي‌خوريم. از جواب‌هاي آيت‌الله خامنه‌اي، احساس کردم که در منزل به اندازه يک نفر شام کنار گذاشته‌اند. آقا فرمودند: عيبي نداره! هر چه هست براي ما بفرستيد، قدري هم پنير و ماست همراهش کنيد. پس از گذشت حدود يک ربع، يک بشقاب برنج ساده با يک کاسه کوچک خورشت معمولي خيلي متوسط و مختصر آوردند. قدري هم شايد نان و پنير و ماست همراه آن بود. آن‌ها را نصف کرديم و با هم خورديم. من در دلم و بعدها به زبانم، هزار مرتبه خداوند را به سبب نعمت انقلاب اسلامي شکر کردم که چنين تحولي در کشور ايجاد کرد. در دستگاه طاغوت – در قبل از انقلاب – چه جاه و جلال و تجمل و اسراف و تبذيري وجود داشت و امروز رييس‌جمهور چه ساده زندگي مي‌کند. زندگي آيت‌الله خامنه اي هنوز هم همين طور است. روش ايشان در زندگي عوض نشده است. اگر معظم لَه مردم را به صرفه جويي دعوت مي کنند، خودشان قبل از مردم به صرفه جويي عمل مي نمايند.»

حجت‌الاسلام والمسلمين حاج سيداحمد خميني(ره): «بر خود واجب مي‌دانم که شهادت دهم زندگي داخلي آيت‌الله خامنه‌اي نه از باب اين که رهبر عزيز انقلاب ما به اين حرف‌ها نياز داشته باشند، بلکه وظيفه خود مي‌دانم تا اين مهم را به مردم مسلمان وانقلابي ايران بگويم. من از داخل منزل ايشان مطلع هستم. مقام معظم رهبري در خانه، بيش از يک نوع غذا بر سفره ندارند. خانواده‌ي معظم لَه روي موکت زندگي مي‌کنند. روزي به منزل ايشان رفتم، يک فرش مندرس آن جا بود. من از زبري آن فرش به موکت پناه بردم.»

آيت‌الله مصباح يزدي: «مصرف گوشت خانه‌ي آيت‌الله خامنه‌اي در زمان رياست‌جمهوري تنها از طريق کوپن بود. ايشان در آن زمان به من فرمودند: من تاکنون غير از همان گوشت کوپني که به همه مردم داده مي‌شود گوشت ديگري از بازار نخريده‌ام. امروز هم زندگي ايشان مثل زندگي مردم محروم و مستضعف است.»

سردار سرتيپ پاسدار شوشتري: «مقداري زيلو در خانه مقام معظم رهبري بود. آن‌ها را جمع کرديم و فروختيم و يک مقدار هم پول از مال شخصي خودم روي آن‌ها گذاشتم. تا به جاي آن زيلوها، براي منزل آقا فرشي تهيه کنيم. وقتي زيلوها را عوض کرديم و فرش‌ها را پهن نموديم، آقا تشريف آوردند و فرمودند: اين‌ها ديگر چيست؟ گفتم:زيلوها را عوض کرديم. فرمودند: اشتباه کرديد که عوض نموديد. برويد همان زيلوها را بياوريد. اصرار را بي‌فايده ديدم و با هزار مکافات رفتم و زيلوها را پيدا کردم و توي خانه انداختم. زيلوهايي که واقعاً به آن‌ها نگاه مي‌کردي، مي‌ديدي که نخشان در آمده و ساييده شده‌اند.»

استاد آیت الله فاطمی نیا: «هر کس کوچکترین حرف در تضعیف مقام رهبری بزند ، هر کس اندیشه ای داشته باشد که ضد مقام رهبری باشد ، خدا او را نخواهد بخشید! این را یقین داشته بدانید! قدردان رهبر باشید! اگر افکار پاشیده ای ، پوسیده ای به شما عرضه کردند قبول نکنید.»

آيت‌الله سيدمحمودهاشمي شاهرودي: «زندگي شخصي آقا از سادگي و سلامت خاصي برخوردار است. اين سادگي به زندگي نزديکان ايشان نيز سرايت کرده است. آقا و فرزندانش اهل تجملات نيستند. همين اعتقاد آنان را از سوءاستفاده از مقام و موقعيت بازداشته است. من اين سادگي را در منزل ايشان به تماشا نشستم. روزي معظم لَه مرا به کتابخانه خود دعوت کردند، من در آن جا يک ميز ساده و قديمي ديدم. در کنار ميز نيز يک صندلي کهنه بود. آن ميز و صندلي مربوط به قبل از انقلاب بود. مقام معظم رهبري در کتابخانه ي ساده ي خود هنوز از همان ميز و صندلي استفاده مي‌کنند.»

سيد علي اکبر طاهايي: «من در آن زمان نماينده‌ي مجلس شوراي اسلامي بودم. همسرم يکي از بچه‌ها را نزد پزشک برد و در مطب دکتر، همسر مقام معظم رهبري را ملاقات کرد. ايشان نيز يکي از فرزندان خود را براي مداوا به آنجا آورده بودند. کسي نمي‌دانست که ايشان کيست! چون نوبت به همسر آقا رسيد؛ به اتاق پزشک مراجه کردند. دکتر پس از معالجه فرزند مقام معظم رهبري گفت:براي مداواي فرزندتان روزي يک ليوان لعاب برنج به او بدهيد. همسر مقام معظم رهبري گفت: ما چنين امکاناتي را نداريم. پزشک که ايشان را نمي شناخت عصباني شد و گفت: مگر امکان دارد درخانه اي برنج نباشد؟ همسر مقام معظم رهبري فرمود: آقاي ما اجازه نمي‌دهد که در خانه، غير از برنج کوپني استفاده کنيم و آن هم کفاف خوراک ما را بيش از يک بار در هفته نمي‌دهد.»

حجت‌الاسلام والمسلمين سيدعلي اصغر باقي‌زاده: «زماني که مقام معظم رهبري در ايرانشهر تبعيد بودند، در ساختماني که يک اتاق و يک آشپزخانه داشت زندگي مي‌کردند. همين مکان کوچک هر روز پذيراي تعداد زيادي از مهماناني بود که از راه‌هاي دور و نزديک به آن جا مي‌آمدند. من هم توفيق داشتم که در آن روزها به ديدن ايشان بروم. چون به ايرانشهر رفتم وآقا را زيارت کردم، ديدم که تک و تنهايند و کسي کمک کار ايشان نيست. تصميم گرفتم چند روز در آن‌جا بمانم و به معظم‌لَه کمک کنم. در تمام روزهايي که من در محضر آقا بودم، غذاي ايشان و مهمان‌ها سيب زميني، نيمرو و تخم مرغ آب پز بود.»

برخي نشريات كشورمان با انتشار خاطره‌اي به بيان مشي ساده‌زيستي رهبر معظم انقلاب پرداخته‌اند كه عينا نقل مي‌شود: آقاي دكتر حداد عادل تعريف مي‌كردند در سال 77 يك خانمي زنگ زده بود منزل ما كه مي‌خواهيم براي خواستگاري بياييم منزل شما. خانم ما گفته بود كه بچه ما فعلا سال چهارم دبيرستانه و مي خواهد كنكور بده. اون خانم گفته بود كه حالا نمي‌شه ما بياييم دختر را ببينيم. خانم ما گفته بودند نمي‌شه. خانم ما گفته بود اصلا شما خودتان را معرفي كنيد من نمي‌دونم چه كسي مي‌خواهد بيايد. اون خانم گفته بود من خانم مقام رهبري هستم. خانم ما از هولش دوباره سلام و عليك كرده بود و گفته بود ما تا حالا هر كسي آمده بود رد كرديم، صبر كنيد با آقاي دكتر صحبت مي‌كنم بعد شما را خبر مي كنم. بعدا تماس گرفتند كه ما حرفي نداريم شايد اينها آمدند نپسنديدند و براي اينكه دختر هوايي نشود بهتر است هماهنگي كنيم بيايند در دبيرستان بچه را ببينند بچه هم متوجه نشود چه كسي آمده او را ببيند و قرار گذاشتيم در دفتر دبيرستان كه خانم من هم مدير دبيرستان هدايت هم بود، ساعتي را خانم هماهنگ كرد و خانم آقا تشريف آوردند و در دفتر نشسته بود و گفته بود كه من با دخترم صحبت مي كنم وقتي كه صدايش كردند بعد شما او را ببينيد، او را ديدند دختر هم رفت سر كلاس، خانم آقا هم رفتند. چند روز گذشت كه من براي كاري خدمت آقا رفتم و گفتند خانم استخاره كردند خوب نيامده و بعدا گفتم كه خدا را شكر كه دختر ما نفهميد كه به روحيه‌اش لطمه بخورد.

يك سال از اين قضيه گذشت و دوباره خانواده آقا زنگ زدند كه دوباره مي‌خواهيم بياييم. خانم ما گفته بود خانم چي شده دوباره مي‌خواهيد بياييد. آقا گفته بود كه خانم ما به استخاره خيلي اعتقاد دارد و خوب نيامده خانم آقا گفته بود چون دخترتان دختر خوبي است و نمي‌توانستيم بگذريم و دختر محجبه و فرهيخته و خوبي است دوباره استخاره كردم و خوب آمد، اگر اجازه بدهيد بياييم. در آن موقع دخترمان ديپلم گرفته بود و كنكور شركت كرده بود. آمدند و وقتي مقدمات كار فراهم شد، قرار گذاشتيم پسر آقا و مادرش بيايند منزل ما و با يك قواره پارچه به عنوان هديه كه عروس را ببينند و گفت‌وگو كنند، آمدند و نشستند صحبت كردند و وقتي آقا مجتبي رفتند از دخترم پرسيدم نظرتان چيست؟

ايشان موافق بودند به او گفتم خوب فكرهايت را بكن بعد از چند روز رفتم پيش آقا، آقا فرمودند داريم خويش و قوم مي‌شويم، گفتم چطور! گفتند اينها آمدند و پسنديدند و در گفت‌وگو به نتيجه رسيده‌اند، گفتند نظر شما چيست؟ گفتم آقا اختيار ما دست شماست آقا گفتند نه بالاخره شما دكتر و استاد دانشگاهيد و خانمتان هم همينطور وضع زندگي شما وضع مناسبي است ولي ما اينجور نيست.

و اگر بخواهم تمام زندگيم را بار كنم غير از كتابهايم، يك وانت بار مي‌شود، اينجا هم دو تا اتاق اندرون داريم و يك اتاق بيروني كه آقايان و مسوولين مي‌آيند و با من ديدار مي‌كنند من پول ندارم كه خانه بخرم يك خانه اجاره كرده‌ايم كه يك طبقه را مصطفي و يك طبقه را مجتبي زندگي مي‌كند، شما با دخترت صحبت كن كه خيال نكند مي‌خواهد عروس رهبر شود يك چيزهايي در ذهنش نباشد. ما يك زندگي اين جوري داريم شما اين جوري زندگي نكرده‌ايد، نسبتا زندگي خوبي داريد خونه داريد، زندگي داريد حالا بخواهد وارد يك زندگي اين جوري شود مشكله. مجتبي معمم هم نيست مي خواهد روحاني شود برود قم درس بخواند زندگي بكند همه را بگو تا بداند .من آمدم با دخترم صحبت كردم و ايشان هم قبول كرد. برگشتيم و وارد مراحل بعدي شديم آقا يك خانه‌اي قبل از رياست جمهوري‌شان داشتند توي جنوب تهران ايشان آن را اجاره داده‌اند و خرج زندگي‌شان را از آن در مي‌آورند. ايشان حقوق بابت رهبري نمي‌گيرند و از وجوهات هم استفاده نمي‌كنند.

خلاصه براي مراسم عقد، مهريه و اينها گفتيم كجا برگزار كنيم آقا فرمودند اولا سر مهريه و هر چي اختيار دختر شما باشد همان را مهريه دختر بذارين ولي من چون براي مردم خطبه عقد مي خوانم و اين سنت من بوده كه بيش از 14 سكه عقد نمي‌خوانم تا حالا هم نخواندم اگه بخواهيد مي توانيد بيشتر از 14 سكه هم بذارين ولي من عقد را نمي‌تونم بخونم چون تا حالا براي مردم نخوندم براي عروسم هم نمي‌خونم بريد يك آقاي ديگر عقد را بخواند اشكالي هم ندارد از نظر من اشكالي نداره. ما گفتيم نه آقا اين كه نمي‌شه ولي باشه حالا من صحبت مي‌كنم با مادرش فكر نمي‌كنم مخالفتي داشته باشد. گفتند مي‌تونيد مراسم عقد را در تالار بگيريد ولي من نمي‌تونم شركت كنم گفتم آقا هر جور شما صلاح مي دانيد. فرمودند مي‌خواهيد اين دو تا و يك اتاق بيروني را با هم حساب كنيد چند نفر زن و مرد مي‌شوند نصف از خانواده ما و نصف از خانواده شما دعوت مي كنيم ما نگاه كرديم كلا اينجا 150 الي 200 نفر بيشتر جا نمي‌گيرد ما حتي قوم و خويش‌هاي درجه اولمان را نمي‌توانستيم دعوت كنيم گفتيم باشد خلاصه تعدادي از اقوام نزديك را دعوت كرديم و آقا هم همين طور از غير فاميل نيز آقا، آقاي خاتمي رييس جمهور و آقاي هاشمي و آقاي ناطق نوري و روساي سه قوه و دكتر حبيبي را دعوت فرمودند يك رقم غذا نيز درست كرديم.

قبل از اين قضيه صحبت بازار مطرح شد پسر آقا گفت كه نه من انگشتر مي خواهم نه ساعت مي خواهم نه چيز ديگري، من هم گفتم حداقل يك حلقه كه مي گيرد. آقا گفتند چه كار كنم مجتبي گفت كه نمي‌خواهم. بعد آقا يك انگشتر عقيق داشت گفتند اين انگشتر را يكي براي من هديه آورده اگر دخترتون قبول مي‌كند من اين رو هديه مي‌دهم به اون. اون به عنوان حلقه هديه بده به مجتبي گفتيم باشد خلاصه آقا رفت انگشتر را آورد و گرفتيم و رفتيم و به دست مجتبي هم گشاد بود داديم يك انگشترسازي و 600 تومان هم داديم تا انگشتر را كوچكش كند خلاصه خرج حلقه دامادمان شد 600 تومان اين شد حلقه داماد. به آقا گفتم تو همه اين مسائل احتياط كرديم ديگر لباس عروس را بسپار به دست ما آقا فرمودند ديگر آنرا طبق متعارف حساب كنيم ما داشتيم تو همان ايام عروسي مي گرفتيم و يك لباس عروس داشتيم كه براي عروسمان سفارش داده بوديم بدوزند خلاصه قبل از آنكه عروسمان استفاده كند همان شب دخترمان استفاده كرد آقا گفتند من يك فرش ماشيني مي دهم شما هم يك فرش و مراسم برگزار شد.

براي عروسي هم دو تا پيكان از ما بود و دو تا پيكان هم از اقوام آقا مراسم در خانه ما طول كشيد. تا آمدند عروس را ببرند خانواده آقا هم آمده بودند. فقط آقا نتوانسته بودند بيايند. مراسم تا حدود ساعت يك طول كشيده بود تا اينكه ما عروس را آورديم خانه ديديم آقا همينطور بيدار نشسته‌اند منتظرند كه عروس را بياورند گفتند من اخلاقا وظيفه خود مي دانم براي اولين بار كه عروسمان قدم مي‌ذاره تو خونه ما تو فاميل ما من هم بدرقه‌اش كنم هم به اصطلاح خوش آمد بگم اون نگه كه براي من ارزشي قائل نبودند. ما تعجب كرده بوديم فكر نمي كرديم آقا تا اون موقع شب بيدار باشند به خاطر اينكه عروسش را مي خواهند بياورند. خانواده آقا چون اون شب سرشون شلوغ بود غذا هم به آقا نداده بودند. آقا گفتند كه آقاي دكتر امشب شام هم نداشتيم من يكي از اين پاسدارها را صدا كردم گفتم شما خوردني چيزي نداريد يكي از پاسدارها گفت غير از يك كمي نون چيز ديگه نداريم آقا فرموده بودند بياور حالا يك چيزي مي خوريم بعد هم كه دختر وارد شد آقا نشستند و چند دقيقه‌اي برايشان در مورد تفاهم در زندگي و شرايط و اهميت زندگي زناشويي صحبت كردند و تا پاي در خونه عروس را بدرقه كردند خوش آمد گفتند بعد برگشتيم حالا رعايت اداب حتي تا چنين جايگاهي، اينها از بركت انقلاب اسلامي از بركت خون شهدا است. ايشان دستور دادند حتي از ريزترين وسايل دفتر چون مال بيت‌المال است استفاده نشود. حتي وقتي مشكل وسيله نقليه هم پيش آمد اجازه ندادند از وسايل دفتر استفاده شود.

نقل از وبلاگ از رهبر چه مي دانيد

آقاي موسوي به اين عكسها نگاه كن



مرصوص: میرحسین موسوی در آخرین بیانیه خود، از افرادی که عامل بمب گذاری در شیراز بودند حمایت کرد؛ جناب آقای موسوی خوب نگاه کن! اینها قربانیان جنایت تروریستی حسینیه شیراز هستند که شما از عامل این جنایت حمایت کرده اید



شهدای حادثه انفجار تروریستی کانون رهپویان وصال شیراز

شهدای حادثه انفجار تروریستی کانون رهپویان وصال شیراز

شهدای حادثه انفجار تروریستی کانون رهپویان وصال شیراز

شهدای حادثه انفجار تروریستی کانون رهپویان وصال شیراز

یکی از مجروحان حادثه انفجار تروریستی کانون رهپویان وصال شیراز

شهدای حادثه انفجار تروریستی کانون رهپویان وصال شیراز

شهدای حادثه انفجار تروریستی کانون رهپویان وصال شیراز

شهدای حادثه انفجار تروریستی کانون رهپویان وصال شیراز

شهدای حادثه انفجار تروریستی کانون رهپویان وصال شیراز

شهدای حادثه انفجار تروریستی کانون رهپویان وصال شیراز

شهدای حادثه انفجار تروریستی کانون رهپویان وصال شیراز

شهدای حادثه انفجار تروریستی کانون رهپویان وصال شیراز

شهدای حادثه انفجار تروریستی کانون رهپویان وصال شیراز




نقل از وبلاگ مرصوص

شهدای حادثه انفجار تروریستی کانون رهپویان وصال شیراز

نقل


ناگفته هاي زندگي آقا 1

يك وقت گزارشي را خدمتشان بردم، راجع به يكي از روحانيوني كه آن موقع قاضي شده بود. خانه‌اي خريده بود و مقداري كمك و مساعدت هم براي آن خانه مي‌خواست. گزارشي را خدمت ايشان دادم. با اينكه خيلي خانه‌ گران‌قيمتي هم نسبت به شرايط آن روز نبود، ايشان فرمودند كه چه ضرورتي دارد يك طلبه، خانه‌‌اي مثلاً بيست ميليون توماني بخرد‌ اين قضيه مال مثلاً دوازده‌ سيزده سال قبل است.
حضرت آيت الله سيدعلي خامنه اي رهبر معظم انقلاب اسلامي در زندگي شخصي و سلوك فردي خود چگونه رفتار مي كنند؟ چند فرزند دارند؟ فرزندانشان چه مي كنند؟ غير از رسيدگي به امور حكومتي، رهبري اوقات خود را چگونه مي گذرانند؟ خوراكشان چگونه است؟ و .... از جمله پرسشهايي است كه يافتن پاسخي براي آنها، شايد براي همه ما بسيار جالب باشد.
 

تصاویر جالب از فرزندان رهبر معظم انقلاب

 

بيشتر ما، در طول 20 سال گذشته كه آيت الله خامنه اي رهبري انقلاب را در دست داشته  و پيش از آن نيز در مقام رييس جمهوري و ديگر سمتها، ايفاي نقش كرده اند،  از طريق ديدگاهها، سخنرانيها و برخوردهاي ايشان در مجامع عمومي و سفرهاي مردمي، چهره رسمي رهبر معظم انقلاب را به خوبي شناخته ايم، اما كمتر ديده شده است كه از پشت پرده زندگي رسمي ايشان مطلبي منتشر شود.

روزنامه جام جم از طريق ويژه نامه "تداوم آفتاب" كه به تازگي به مناسبت بزرگداشت آغاز بيستمين سال رهبري حضرت آيت الله خامنه اي انتشار يافته، براي يافتن پاسخ پرسشهاي فوق به سراغ حجت الاسلام والمسلمين "احمد مروي" رفته و پاسخهايي جالب گرفته است.

وي از دوران نوجواني با حضرت آيت الله خامنه اي آشنايي و ارتباط نزديك دارد و از 19 پيش تاكنون نيز در مقام معاون ارتباطات حوزه اي دفتر مقام معظم رهبري، از نزديك واقعيتهاي زندگي ايشان را ديده است.

از آنجا كه مجموعه "تداوم آفتاب" ، در برگيرنده ابعاد مختلف شوون رهبري در عرصه فرهنگ، سياست، اقتصاد و ... است، اين ويژه نامه به طرح بخش‌هاي كمتر گفته شده در باره زندگي رهبر معظم انقلاب نيز توجه كرده و جزييات زندگي شخصي و سلوك حكومتي آيت‌الله خامنه‌اي را از حجت الاسلام والمسلمين مروي، جويا شده است.

 

 اين مصاحبه خواندني را پيش رو داريد:

 

 

leader khamenei  بسم‌ الله الرّحمن الرّحيم. جناب آقاي مروي! از حضرت‌عالي كه قبول زحمت فرموديد و براي غني‌تر شدن ويژه‌نامه`‌ "تداوم آفتاب"‌، در اين گفت‌وگو شركت كرديد، متشكرم. طبعا خوانندگان در ابتدا بايد نسبت شما و نوع ارتباطتتان را با دفتر مقام معظم رهبري بدانند؛ از اين منظر كه نشان داده شود كه سخنان حضرتعالي و حرفهاي شما مستند است. اگر ممكن است ابتدا اين ارتباط را تبيين بفرماييد.


بسم‌ الله الرّحمن الرّحيم. از جناب‌عالي و دوستان محترم كه قبول زحمت فرمودند، تشكر مي‌كنم. از اينكه براي معرفي بيشتر مقام معظم رهبري به جامعه، چنين ويژه‌نامه‌اي را ترتيب داده‌ايد و از اين ابتكار و از اين طراحي كه انجام شده، تشكر مي‌كنم. البته من خودم را حقيقتاً قابل اين نمي‌دانم كه بخواهم در مورد شخصيت مقام معظم رهبري صحبت بكنم. خودم را كوچكتر از آن معنا مي‌دانم. من تقريباً از اواخر سال 68 افتخار همكاري در دفتر مقام معظم رهبري را پيدا كردم؛ تقريباً حدود هشت ‌‌ نه ماه كه از دوره‌ رهبري ايشان مي‌گذشت. بنده در قم، مشغول درس و كارهاي طلبگي‌ام بودم كه به امر ايشان و با عنايت و نظر مبارك خود ايشان، اين افتخار نصيب اين حقير شد كه همكاري را در دفتر شروع كنم و در خدمت ايشان باشم. البته قبل از انقلاب هم، از دوره‌ تقريباً نوجواني خدمت ايشان در مشهد بوديم و ارادت داشتيم. در سخنراني‌هاي ايشان در مسجد امام حسن، در مسجد كرامت و جلساتي كه در منزلشان داشتند، خدمتشان مي‌رسيديم. ما از همان دوره‌ تقريباً نوجواني ارادت به ايشان و ارتباط داشتيم. حتي يادم هست ايشان با مرحوم پدر و مرحوم اخوي ‌ما آشنا بودند و گاهي منزل ما تشريف مي‌آوردند و ارتباط، ارادت و آشنايي ما با ايشان به سالهاي تقريباً 53-52 برمي‌گردد. ولي ارتباط كاري‌مان از تقريباً اسفند يا بهمن 68 شروع شد كه اينجا در معاونت ارتباطات حوزه‌اي، در خدمت ايشان هستيم.
 


leader khamenei  تمام اين مدت، همين مسئوليت را داشتيد؟


نه‌خير. در آن سالها دفترمقام معظم رهبري، هنوز اين چارچوبي را كه الان دارد، نداشت. به تدريج اين چارچوب و اين ساختار براي دفتر به وجود آمده است. در قسمتهاي مختلف كار مي‌كرديم، تا دفتر تقريباً شكل گرفت و ساختار خودش را پيدا كرد و الان تقريباً پانزده‌ شانزده سال مي‌شود كه مشخصاً در همين بخش، مشغول انجام وظيفه هستم.
 


leader khamenei با توجه به آشنايي‌ كه  با مقام معظم رهبري از سالهاي قبل از انقلاب، قاعدتاً از دوران رياست جمهوري ايشان هم اطلاع داريد، الان هم كه از نزديك شاهد قضيه هستيد، در زندگي شخصي ايشان، از نظر سادگي و ميزان برخورداري از امكانات مادي و امثال اين سري مسائل، چه تغييراتي را مي‌بينيد؟ آيا واقعاً تغييري در زمان رهبري ايجاد شده است يا نه؟
 
من يكي آن سلوك و نوع رفتار خود حضرت آقا را عرض مي‌كنم و يكي مسئله‌ زندگي شخصي ايشان را. يكي از چيزهايي كه از اوّل براي من خيلي جالب بوده و همين برخوردهاي حضرت آقا است كه بنده و امثال بنده را مجذوب كرد، آن روحيّه‌ صميمي مقام معظم رهبري است كه با افراد، خيلي صميمي، خيلي راحت و بدون تكلّف برخورد مي‌كنند. اين را ما هم قبل از انقلاب شاهد بوديم، هم بعد از انقلاب و هم در دوره‌ رهبري حضرت آقا. هيچ فرقي از اين جهت نكرده است. من يادم هست سالهاي 53 يا 54، قم طلبه بودم، مي‌خواستم مشهد مشرف بشوم. ايّام تعطيلي حوزه بود و ما هم مشهدي بوديم و بايد به مشهد مي‌رفتيم. اخوي ‌من آقاي شيخ هادي مروي گفتند شما اگر مي‌خواهيد مشهد برويد، نامه‌اي هست از آيت‌الله پسنديده‌ اخوي و وكيل حضرت امام در قم‌ اين نامه را بگيريد و در مشهد، به حضرت آقاي خامنه‌اي بدهيد.
 
 
ناگفته‌هاي زندگي خصوصي آيت‌الله خامنه اي
 
بنده اين نامه را گرفتم و بردم مشهد. هنوز به تنهايي منزل ايشان نرفته بودم و خجالت مي‌كشيدم كه تنهايي بروم. در چهارراه شهدا‌ چهارراه نادري آن روز‌ كه مغازه` دايي‌ام آنجا بود، حضرت آقا را ديدم كه از آنجا عبور مي‌كنند. از مغازه بيرون آمدم و رفتم سلام كردم. عرض كردم من فلاني هستم و از قم نامه‌اي را آيت‌الله پسنديده دادند كه خدمتتان تقديم كنم. فرمودند نه، اين را اينجا به من نده؛ چون حتماً اينجا مأمورين هستند و دائماً من تحت كنترل و در تيررس مأمورين ساواك هستم و براي خودت زحمت مي‌شود. بعد مي‌آيند شما را اذيّت مي‌كنند كه اين نامه چه بود؟ از كجا آوردي؟ محتواي آن چه بود؟ شما را اذيّت مي‌كنند. امروز عصر به منزل ما بيا.

بعدازظهر رفتم منزلشان؛ آن اولين جلسه‌اي بود كه من خدمت ايشان رسيده بودم و تنها هم بودم. من يك جوان تقريباً شانزده‌ ساله، هفده‌ ساله بودم و حضرت آقا همان موقع هم يك روحاني برجسته` متشخّص، داراي نام و نشان و معروف بودند. اين قدر آن برخورد اوّليّه` ايشان با من صميمي و گرم و متواضعانه بود كه جداً  مرا تحت تأثير قرار داد. آن نامه را كه دادم، صحبت كردند كه از قم چه خبر؟ درس چه كسي مي‌رويد؟ چه كار مي‌كنيد؟ بعد فرمودند: "من در مورد امام جعفر صادق (عليه‌السلام) در تهران يك سخنراني كرده‌ام، آيا آن سخنراني مرا شما گوش داده‌ايد؟" عرض كردم نه، من نوار آن را نديده‌ام. فرمودند: آن را گوش بدهيد. نفس اين جور صحبت ايشان، واقعاً به من شخصيتي داد. من از اين برخورد بسيار متواضعانه و صميمي ايشان، احساس شخصيت كردم.


با همه، همين جور بودند؛ لذا منزل ايشان قبل از انقلاب، پاتوق طلبه‌هاي جوان و دانشگاهي‌ها بود. گاهي ما ايّام تابستان كه مشهد مشرف مي‌شديم، مي‌رفتيم منزل ايشان، بيست‌ نفر، سي‌ نفر در منزل ايشان بودند، اصلاً حالت مهماني و اينها هم نبود، حالت يك حجره‌ بزرگ طلبگي بود. همانجا يك بساط چاي هم كنار اتاق بود. خود طلبه‌ها و دانشجوها چاي درست مي‌كردند و پذيرايي مي‌كردند، حضرت آقا هم مثل نگيني در ميان اين جوانها نشسته بودند. اين دانشگاهي‌ها بحث مي‌كردند. مباحث عقيدتي، مباحث سياسي، از انقلاب، از مبارزه، همه‌ مباحث مطرح بود. يك فضاي زيبايي بود. خيلي فضاي صميمي بود. كمتر اين جور فضاها را من ديده‌ام. بايد بگويم در نوع خودش بي‌نظير است كه يك كسي در خانه‌اش باز باشد و افراد بدون هيچ تكلفي بيايند و آنجا براي خودشان احساس صاحب‌خانه بودن بكنند، خودشان چاي درست بكنند، از هم‌ديگر پذيرايي بكنند و صاحب‌خانه هم آنجا باشد و صحبت و درس و...، گاهي نصف روز اين جلسات ادامه داشت.

در يك تابستان، من رفتم منزل ايشان. حدود شايد بيست‌ سي‌ نفر دانشگاهي‌ها و طلبه‌ها و ...  منزلشان بودند. منزل بزرگي هم نبود، دو تا اتاق بود، در تمام اتاق نشسته بودند و پر بود. شهيد بهشتي هم اتفاقاً از تهران آمده بودند، ايشان هم آمدند آنجا و يادم هست بحث اومانيسم مطرح بود. ظاهراً از آن مباحثي بود كه تازه در غرب مطرح شده بود. آنجا سؤال و جواب پيرامون اين قضيه بود و اين را بحث مي‌كردند كه حضرت آقا به احترام شهيد بهشتي، رشته‌ بحث را در اختيار ايشان گذاشتند و گفتند شما پاسخ بدهيد. يك جلسه‌ بسيار صميمي، زيبا و خوب بود. منظور اينكه بالاخره يكي از خصوصيات ايشان، آن صميميت حضرت آقا بود كه همين موجب جذب جوانها، طلبه‌ها و دانشگاهي‌ها مي‌شد. اين روحيه، در دوره‌ رهبري حضرت آقا هم كه ما بيشتر توفيق اين را پيدا كرديم كه خدمت ايشان برسيم، كاملاً حفظ شده است. يعني انسان در محضر ايشان خيلي راحت است. من در جاهاي مختلف اين را گفته‌ام، با اينكه حضرت آقا در يك موقعيت برجسته‌ علمي، فقهي و سياسي هستند، رهبري انقلاب را برعهده دارند، مرجع تقليد هستند و جهات مختلف دارند، ولي آن قدر راحت و صميمي برخورد مي‌كنند كه وقتي انسان خدمتشان مي‌رسد، هيچ احساس وحشت و دلهره و نگراني ندارد بلكه خيلي راحت مي‌تواند مطلبش را منتقل كند. من كه قبل از انقلاب هم خدمتشان رسيدم، الان هم خدمتشان مي‌رسم، از نظر اين روحيّه‌ صميمي و متواضع، هيچ فرقي حقيقتاً نمي‌بينم. 

در مورد زندگي ايشان بايد بگويم كه ايشان در مشهد، منزلي در خيابان خسروي نو داشتند‌، محله‌اي كه متوسطين مشهد از مذهبي‌ها، آنجا مي‌نشستند‌. ايشان هم يك خانه‌ حدود صد‌وهشتاد متر داشتند، همين قدرها بيشتر نبود. عمده، بعد از انقلاب است كه فضاهايي براي ايشان باز شد، شرايطي باز شد و ما مي‌بينيم كه زندگي ايشان هيچ تغييري از نظر كيفيت، نسبت به قبل از انقلاب، نداشته است. يكي‌ دو خاطره را كه خود ايشان نقل فرمودند، من عرض مي‌كنم.

يك وقت گزارشي را خدمتشان بردم، راجع به يكي از روحانيوني كه آن موقع قاضي شده بود. خانه‌اي خريده بود و مقداري كمك و مساعدت هم براي آن خانه مي‌خواست. گزارشي را خدمت ايشان دادم. با اينكه خيلي خانه‌ گران‌قيمتي هم نسبت به شرايط آن روز نبود، ايشان فرمودند كه چه ضرورتي دارد يك طلبه، خانه‌‌اي مثلاً بيست ميليون توماني بخرد‌ اين قضيه مال مثلاً دوازده‌ سيزده سال قبل است. با اينكه بيست ميليون تومان آن موقع هم خيلي زياد نبود و خانه‌ هم آن چناني نبود. بعد فرمودند ما داريم يك طبقه‌ جديد از مترفين به‌وجود مي‌آوريم.

اين را با يك نگراني اظهار كردند و فرمودند من نگرانم كه بر اثر انقلاب و امكانات و موقعيت‌هايي كه هست و مي‌شود به يك جاهايي دست‌اندازي كرد، يك طبقه‌ جديد از مترفين را ما روحانيون به‌وجود بياوريم. من نگران اين هستم. بعد فرمودند خانواده‌ ما گاهي مي‌روند منزل بعضي از آقايان و مي‌آيند تعريف مي‌كنند كه مثلاً دورتادور اتاق، پشتي قاليچه‌اي بود؛ كه ايشان فرمودند من تعجب مي‌كنم! چه ضرورتي دارد حالا دور تا دور اتاق ما پشتي قاليچه‌اي باشد؟! نمي‌شود يك پشتي معمولي باشد؟ حتماً بايد قاليچه‌اي باشد؟ گران قيمت باشد؟ يك پشتي باشد كه به ديوار تكيه ندهند؛ با يك پارچه‌ معمولي هم مي‌شود اين را تأمين كرد و كنار اتاق گذاشت. چه ضرورتي دارد مخصوصاً ما روحانيون، زندگي‌ها، خانه‌ها و وضعيتمان اين جوري باشد؟ بعد فرمودند در خانه‌ ما يك فرش دستبافت بيشتر نداريم، اين هم جزو جهيزيه‌ خانمم بوده است كه الان هم ديگر نخ‌نما شده است. ولي چون يادگاري است، اين را در خانه نگه داشتيم؛ والاّ همه‌ خانه‌ ما موكت هست و اصلاً فرش دستبافت نداريم، حتي فرش ماشيني هم در خانه‌ ما نيست و كلاً خانه‌ ما با موكت فرش شده است.

بعد اين را هم خودشان فرمودند كه من براي اينكه بيشتر در داخل خانه حضور داشته و كنار بچه‌ها باشم ‌ چون قبل از انقلاب كه همه‌اش مبارزه و زندان و تبعيد و اينها بود و ما نبوديم ‌ كه بچه‌ها خيلي خلا نبود پدر را احساس نكنند، فرمودند من به دفتر گفتم كه يك مبل دو نفره‌  نه يك سرويس‌ براي ما تهيه كنند كه وقتي داخل خانه و زندگي شخصي مي‌روم، روي مبل باشم كه كمر و پايم درد مي‌گيرد، راحت باشم، ضمناً بتوانم در آن فرصت به كارها هم برسم، نامه‌ها و گزارشها را مطالعه كنم. در ضمن در خانه حضور داشته باشم تا بچه‌ها وجود پدر را احساس كنند.

بعد فرمودند يك روز آمدم ديدم اين مبل را كه آورده‌اند، خانواده‌ ما آن را بيرون گذاشته‌اند. به ايشان گفتم كه چرا بيرون گذاشتيد؟ خانواده گفتند كه آقا! تا حالا در خانه‌ ما مبل نبوده، تا الان زندگي ‌ما طلبگي بوده، الان هم مبل در خانه نياوريد. حضرت آقا فرمودند گفتم اين را از پول شخصي‌ام تهيه كردند، نه از پول دفتر، كه حضورم در خانه، بيشتر باشد. گفتند خيلي خوب، حالا اگر اين باعث مي‌شود شما حضورتان در خانه بيشتر باشد، بچه‌ها بيشتر پدر را احساس بكنند، ما اين مبل دو نفره را تحمل مي‌كنيم.
 ايشان فرمودند كه چه ضرورتي دارد يك طلبه، خانه‌‌اي مثلاً بيست ميليون توماني بخرد‌.
 بعد من سؤالي از دوستان دفتر كردم، گفتند اين يك مبل دست دومي بود، اين را تهيه كرديم، داديم تعميرش كردند، پارچه‌اي روي آن كشيدند و براي آقا آورديم. اين خاطره‌اي بود كه خود آقا تعريف كردند.

 يك خاطره‌ ديگر، همين ايام ماه مبارك بود. براي قضيه‌ استهلال ما در دفتر مانده بوديم. شب با يكي از دوستان دفتر به نماز حضرت آقا رفتيم. بعد از نماز آقا فرمودند چطور شما اين موقع - موقع افطار - در دفتر هستيد؟ گفتيم براي استهلال مانده‌ايم. فرمودند خيلي خوب، افطار را برويم منزل ما. ما هم دلمان مي‌خواست كه براي افطار منزل آقا برويم، ولي تعارف هم مي‌كرديم. گفتيم نه آقا در دفتر غذا تهيه كرده‌اند. فرمودند نه، بياييد برويم. ما هم رفتيم. ‌اين آقاي حاج ناصر كه پذيرايي مي‌كند، مقداري نان و پنير و سبزي و حلوا آورد. ما مقداري نان و پنير، يك مقدار هم حلوا خورديم. ولي منتظر بوديم كه غذا را بياورند. بالاخره افطار است و با غذايي بايد ادامه پيدا كند. چون ما كنار آقا نشسته بوديم. ايشان چشمشان توي چشم ما نمي‌افتاد، مقداري آزادتر بوديم. اين آقاي حاج ناصر كه مي‌آمد، من يك جوري علامت دادم كه چيزي ادامه دارد يا نه، كه اگر ادامه ندارد، ما همين را بخوريم و گرسنه نباشيم. اگر ادامه دارد، خوب خودمان را به اينها سير نكنيم. علامتي دادم. ايشان گفت نه، ادامه ندارد. ما همان نان و حلوا و همان نان و پنير را خورديم. ولي اگر دفتر مي‌آمديم، قطعاً غذايي كه در دفتر درست كرده بودند‌ براي همين پرسنلي كه شيفت كاري داشتند‌ چرب‌تر از غذاي حضرت آقا بود.

بعد كه افطار كرديم و حضرت آقا تشريف بردند داخل، ما به آقاي حاج ناصر عرض كرديم كه اين چه افطاري بود؟ اگر ما دفتر بوديم يك غذاي حسابي به ما مي‌دادند. ايشان گفت كه خانواده‌ حضرت آقا مشهد مشرف شده‌اند و قبل از رفتن يك قابلمه‌ بزرگ از اين حلواها درست كرده‌اند. به اندازه‌ اين سه‌ چهار شب، افطارمان هر شب حلوا است و با حضرت آقا نان و پنير و حلوا مي‌خوريم. گفتم سحر چه كار مي‌كنيد؟ ايشان گفت براي سحر هم آبگوشت درست مي‌كنيم و به اندازه يك پياله‌ براي حضرت آقا آبگوشت مي‌دهيم و بقيه‌اش را هم خودمان مي‌خوريم. 

اين برنامه‌ غذايي آقا بود. از اين نمونه‌ها تقريباً فراوان است كه واقعاً زندگي آقا، يك زندگي كاملاً زاهدانه است. يعني من مي‌توانم به جرات عرض بكنم كه زندگي ايشان از نظر كيفيت، هيچ فرقي با قبل از انقلاب نكرده است.

البته تعداد اولاد بيشتر شده‌اند‌، عروس، داماد و نوه و يك مقدار فضاي بيشتري لازم است‌ اما كيفيت زندگي هيچ فرقي نكرده است، همان زندگي، همان خانه، همان امكاناتي كه ايشان در دوره‌ قبل از انقلاب در مشهد داشتند، ما شاهديم الان همان وضعيت هست.

leader khamenei آن خانه‌ مشهد الان چه وضعي دارد؟


آن خانه‌ مشهد را آن وقت فروخته بودند. بعد بنا شد دوستان حضرت آقا در مشهد بروند بخرند و آن را نگه دارند. ديگر حالا نمي‌دانم چه كارش كردند.

 يك وقتي حضرت آقا سفري به كره‌ شمالي داشتند‌ در دوره‌ رياست جمهوري كه سفر خارجي تشريف مي‌بردند‌ خوب، رسم است كه روِساي جمهور كشورها به مهمان‌هاي‌شان، در سفر خارجي هديه مي‌دهند. يك سرويس ظرف به اصطلاح چيني، رئيس جمهور كره‌ يا يكي از اين كشورها‌ به حضرت آقا داده بود. ايشان هم به خانه آورده بودند. اين را هم باز خانم آقا بيرون گذاشته بودند. حضرت آقا فرموده بودند اين هديه است. طلا و نقره هم نيست، يك ظرف چيني معمولي است و آن چنان گران قيمت هم نيست. اين را بگويم كه حضرت آقا هدايايي كه به ايشان داده مي‌شود، هم در دوره‌ رياست جمهوري‌شان، هم در دوره‌ رهبري، همه‌ هدايا را به آستان قدس رضوي مي‌دهند. در آنجا يك موزه‌اي درست شده، بخش هداياي حضرت آقا، تابلويي هم دارد، مشخص است. حالا اين ظرف را آقا در خانه، نگه داشته بودند. با اينكه عرض مي‌كنم خيلي ظرف گران قيمت يا طلا و نقره هم نبود. خانم حضرت آقا مي‌گويند ما اين غذاهايي كه مي‌خوريم، با اين ظرفها جور درنمي‌آيد، همان ظرفهاي خودمان خوب است، اينها را رد كنيد، برود. ما اينها را لازم نداريم.

اين را مي‌خواهم عرض كنم كه خانواده‌ حضرت آقا هم خيلي به اين مسائل مقيّدند و اين خيلي مهم است. من يك وقتي درمورد آقازاده‌‌هاي آقا فكر مي‌كردم كه اينها چرا اين قدر به تعبير بنده، بچه‌هاي خوبي هستند.‌ واقعاً آقازاده‌هاي آقا خيلي خوبند، از هر جهت، خيلي خوب تربيت شده‌اند. ديانت، پاكي، زهد، بي‌تعلقي به دنيا و عدم اقبال به مسائل دنيا و امكانات. بالاخره ايشان در اين موقعيتي كه هستند، خيلي امكانات برايشان هست. براي كساني كه خيلي خيلي مراتب پايين‌تر هستند، بالاخره امكاناتي هست. براي اينها كه در اين مقام، در اين رتبه هستند، خيلي امكانات برايشان بيشتر هست. امّا حقيقتاً ما نمي‌بينيم كه از اين امكانات استفاده بكنند.‌ يك علت آن، اين است كه هم خود آقا، هم خانواده‌ ايشان. يعني اين پدر و مادر، دو بال هستند براي رُشد و پرورش و تربيت فرزند. هم پدر، هم مادر، هر دو نقش دارند. اگر يك بال شكسته باشد، آن رشد و آن پرواز را ما شاهد نيستيم، بايد هر دو بال باشد و اين را ما در زندگي حضرت آقا كاملاً احساس مي‌كنيم. همان جوري كه خود آقا مقيد به زهد و سادگي و بي‌آلايشي و بي‌رغبتي به دنيا و زيورهاي دنيايي هستند؛ ما همين را هم در مورد خانواده‌ آقا احساس مي‌كنيم. يعني همسر ايشان هم دقيقاً همين جور هستند. اين دو نمونه‌اي كه من عرض كردم، هر دوي آنها مربوط به خانواده‌ حضرت آقا مي‌شد.

 همين جور در مهماني‌هايي كه خانواده‌ آقا تشريف مي‌برند، گاهي خانواده‌هاي ما هم هستند، مي‌آيند تعريف مي‌كنند كه خانواده‌ حضرت آقا تقريباً جزو ساده‌ترين‌ها در اين مهماني‌ها‌، از نظر لباس و وضع ظاهري، هستند. آقازاده‌هاي حضرت آقا هم همين جورند. 
 


leader khamenei فرزندان آقا به چه كاري مشغولند؟


ايشان چهار پسر دارند كه هر چهار نفر، طلبه‌ و معمم هستند و حقيقتاً هم درس مي‌خوانند. خوب هم درس مي‌خوانند. من با اينها مأنوسم، اين توفيق را دارم. اُنسي دارم، نشست داريم، گعده داريم، صحبت مي‌كنيم. يك بار نديده‌ام كه اينها راجع به پولي، امكاناتي و چيزهاي از اين قبيل صحبت بكنند. گويي افرادي معمولي هستند و پدرشان هم يك فرد معمولي است.

اين خيلي ارزش دارد كه امكانات باشد و موقعيت فراهم باشد و هيچ اقبالي به آن نشان داده نشود. اين خيلي ارزشمند است. براي خود حضرت آقا، همه رقم امكانات هست ولي هيچ اقبالي ما نمي‌بينيم. نه خودشان، نه خانواده‌شان!
 


leader khamenei آيا هيچ‌گونه نهي‌اي از سوي حضرت آقا براي انجام فعاليتهاي اقتصادي يا مديريتي فرزندان وجود دارد، يا خود بچه‌ها هم در واقع چنين ميلي ندارند؟


 قطعاً خود حضرت آقا دوست ندارند كه بستگانشان و مخصوصاً آقازاده‌ها‌شان در كارهاي اقتصادي باشند، قطعاً اين را آقا نمي‌پسندند. خود اينها هم هيچ رغبتي و هيچ اقبالي ندارند. حالا به هر صورت اين جور تربيت شده‌اند كه هيچ اقبالي به اين چيزها ندارند. لذا مي‌بينيد حتي ضدانقلاب‌ترين مجموعه‌ها و گروهها، داخل و خارج، براي هر كس حرفي بزنند‌ البته من آن حرفها را تأييد نمي‌كنم، خيلي از آنها هم شايعات و حرفهاي دروغ است، من نمي‌خواهم آنها را تصديق كنم‌ ولي در مورد حضرت آقا و آقازاده‌ها من نشنيده‌ام چيزي گفته شود. هيچ كس هم شايد نشنيده باشد. چون مي‌دانند اگر اين را بگويند، كسي باور نمي‌كند و آن حرفهاي ديگرشان را هم كسي باور نمي‌كند. يعني اين قدر زندگي آقا و زندگي خانواده و فرزندان آقا‌ سادگي‌شان، بي‌رغبتي‌شان و بي‌توجهي‌شان به مسائل دنيايي‌ تقريباً محرز است كه هيچ وقت حتي آن ضدانقلابها، متعرض اين معنا نشده‌اند.

فرزندانشان بيشتر همين مسائل درس و بحث برايشان مطرح است و نگراني‌هايي كه نسبت به مردم و نسبت به زندگي طلاب و نسبت به قضاياي ديگر دارند، همان دغدغه‌هايي است كه خود آقا دارند. اين كه آنها براي خودشان دنبال آينده‌اي باشند‌ زندگي، مال، منال، پول، پس‌انداز‌ اصلاً وجود ندارد. اگر بود، من مطلع مي‌شدم. چون خيلي با اينها مأنوسم. من چنين چيزي واقعاً در اينها نديده‌ام.
 اين را با يك نگراني اظهار كردند و فرمودند من نگرانم كه بر اثر انقلاب و امكانات و موقعيت‌هايي كه هست و مي‌شود به يك جاهايي دست‌اندازي كرد

آقا مصطفي‌ آقازاده بزرگ آقا‌ همان سال اول ازدواجشان كه طلبه‌ قم بودند ‌ الان هم قم هستند‌ خانه‌اي اجاره كرده بودند و مستأجر بودند - الان هم مستأجرند -  ما را يك روز براي ناهار دعوت كردند. ما رفتيم منزل ايشان. يك سال از ازدواج ايشان نگذشته بود، ماههاي اول ازدواج ايشان بود. ما هم يك گلدان معمولي خريديم و رفتيم كه دست خالي نرويم. من واقعاً‌ تعجب كردم كه آيا اين خانه، خانه‌ يك تازه‌داماد است؟! حالا نه خانه‌ فرزند رهبر انقلاب و مقام اول كشور، حتّي خانه‌ يك تازه‌داماد هم اين نيست. يعني يك خانه‌ تازه‌داماد، بالاخره يك زرق و برقي دارد؛ تا مدتها اين زرق و برق خانه‌ تازه‌داماد و خانه‌ تازه عروس، هست. من توي خانه‌ اينها، واقعاً همان زرق و برق معمولي يك تازه‌داماد و يك تازه عروس را نديدم. بسيار زندگي معمولي، دوتا فرش ماشيني، آن هم نه سه‌ در چهار‌ چون من دقت داشتم به اين چيزها. دور و بر خودم را نگاه مي‌كردم. حواسم بود و تا آنجا كه مي‌توانستم، رصد مي‌كردم اوضاع و احوال خانه را‌. دو تا فرش شش متري انداخته بودند، دور خانه هم موكت بود و دو‌ سه تا پشتي ابري معمولي، نه مبلماني، نه زرق و برقي! زندگي ساده و خوبي در آقازاده‌هاي ايشان سراغ داريم.



leader khamenei با توجه به اين كه مقام معظم رهبري هم رهبرند و هم مرجع تقليد، طبعا مسائل مالي زيادي در پيرامون ايشان وجود دارد از جمله وجوهات شرعي. اگر مصاديقي را سراغ داريد كه از حساسيت‌هاي آقا براي حفظ بيت‌المال يا درست هزينه شدن وجوهات حكايت دارند، براي مردم بيان فرماييد.



اداره‌ زندگي ايشان عمدتاً‌ يعني آن قدر كه من اطلاع دارم كه تا حدي دقيق است‌ بيشتر از نذوراتي است كه مردم در مورد حضرت آقا انجام مي‌دهند. نذورات مي‌آيد. براي امام هم (رضوان‌الله تعالي عليه) خيلي نذورات مي‌رفت. براي حضرت آقا هم نذورات زياد مي‌آيد كه نذر شخصي آقا مي‌كنند كه آقا، زندگي‌شان عمدتاً از همين نذورات اداره مي‌شود و از بيت‌المال و از دفتر استفاده نمي‌كنند. از وجوهات كه اصلاً هيچ استفاده نمي‌كنند. عمدتاً همين نذورات است.

leader khamenei آقازاده‌هايي كه در دفتر هم كار مي‌كنند و مسئوليت دارند، حقوقي دريافت نمي‌كنند؟



 نه، آقازاده‌ها در دفتر مسئوليتي ندارند. فقط در نشر آثار همكاري دارند والاّ هيچ كدام از آقازاده‌ها مسئوليتي ندارند. جايي هم مشغول نيستند. ممحّض در درس و كار طلبگي هستند. درس مي‌خوانند و انصافاً هم درسشان خيلي خوب است. خيلي خوب پيشرفت كرده‌اند. خود آقا مصطفي كه الان سطوح عاليه را در قم تدريس مي‌كنند. ايشان مكاسب و كفايه در قم  تدريس مي‌كنند.

 حضرت آقا هدايايي كه به ايشان داده مي‌شود ، هم در دوره‌ رياست جمهوري‌شان، هم در دوره‌ رهبري، همه‌ هدايا را به آستان قدس رضوي مي‌دهند.

من حالا دو خاطره عرض بكنم. يك بار با هواپيما در خدمتشان بوديم، مشهد مشرف مي‌شديم. خوب، پذيرايي هواپيماها، بالاخره در آن پروتكلي كه نوشته شده، هواپيماهاي خاص مسؤلان، پذيرايي‌شان مقداري مفصّل‌تر از هواپيماهاي معمولي است. يك مقدار ميوه هم مي‌گذارند. يك مختصر آجيل هم مي‌گذارند. يك مقدار شيريني هم مي‌گذارند. ما يك بار در هواپيما بوديم، براي حضرت آقا آوردند، جلوي ما هم گذاشتند - همان سيني‌هايي بود كه داخل سيني، اين چيزها را گذاشته بودند  در خدمت يكي از دوستان دفتر هم بوديم‌. ديديم ايشان نمي‌خورند. خود آقا هم خيلي كم. بعد فرمودند كه من پول اين را از خودم كنار گذاشتم، شما مصرف كنيد، نگران نباشيد. بعد از آن هم ديگر حضرت آقا فرمودند كه پذيرايي هواپيماي ما هم، مثل پذيرايي هواپيماي مسافربري باشد. نبايد هيچ چيزي اضافه باشد. الان گاهي در سفرهاي استانها در خدمتشان هستيم، پذيرايي كمتر از همان پذيرايي هواپيماي مسافربري است. هيچ چيزي بيشتر در آن نيست. از اين نظر ايشان مقيّدند.

همين چندي قبل، يكي از دوستان دفتر گفتند حضرت آقا مبلغ زيادي را دادند و فرمودند اين را جزو پولهاي دفتر قرار بدهيد. از پول شخصي خودم هست. جزو پولهاي دفتر بگذاريد. براي استفاده‌هايي كه ما از امكانات مي‌كنيم، گاهي تلفني و گاهي از امكانات بيت‌المال كه استفاده مي‌كنيم‌.

 نوعاً پذيرايي آقا ديگر همه جا معروف است، يك رقم غذا، يك رقم خورش. آقازاده‌هاي‌ ايشان مراسم عروسي كه داشتند، ما هم دعوت بوديم‌.‌ در همين دفتر، چند نفري را دعوت كردند، بستگانشان و چند نفر هم همين دفتري‌ها‌  مراسم ايشان، هيچ كدام در تالار و مفصل نبوده است. در همين دو‌ سه تا اتاقهاي دفتر بوده است. يادم هست يكي از همين جلسات مهماني‌ هميشه‌اش همين جوري بوده، اين سه‌ چهار تا عروسي‌هايي كه داشتند، ما شركت كرديم‌ ميوه، همان ميوه‌ فصل، آن هم دو رقم. مثلاً سيب و خيار. آن هم نه اينكه ديس بچينند بلكه توي بشقاب، يك خيار و يك دانه سيب. با يكي از دوستان دفتر بوديم. گفت اين مجلس ختم‌هاي تهران، بيشتر از مجلس عروسي پسران حضرت آقا پذيرايي مي‌كنند. آنها باز يك شيريني، چيزي هم مي‌آورند. حلوا هم مي‌آورند. مي‌برند دور مي‌گردانند. باز دو‌ سه رقم ميوه مي‌گذارند. اينجا حلوا هم نيست، شيريني هم كه همين يك شيريني دانماركي و يك سيب، يك خيار. بيشتر هم نمي‌شود خورد!

هيچ وقت من نديدم سر سفره‌ ايشان، چه جلسات عمومي، چه مهماني‌هاي خصوصي، حتي دو نفر، سه نفر، من نديدم كه دو رقم خورش سر سفره ايشان باشد. شبها كه حاضري است. مهمان داشته باشند، نداشته باشند. يك شب يادم هست خدمت حضرت آقا بوديم. سفره انداخته بودند، آقاي هاشمي شاهرودي، رئيس قوه قضائيه هم مهمان آقا بودند. نان و پنير و سبزي، يك مختصر هم سوپ خيلي رقيق، فقط همين. برنامه‌ شبشان يك غذاي خيلي سبك و خيلي ساده است.

خلاصه، در مهماني‌هاي ايشان توفيقي پيدا كرديم، هم‌سفره‌ با ايشان بوديم و سعادتي داشتيم، چه جلسات عمومي در حسينيه، يا در منزل ايشان يا جاي ديگر، يك رقم غذا، يك رقم خورش. من واقعاً تا حالا دو رقم نديد‌ه‌ام و ايشان مقيّدند به اين جور قضايا.

حالا مطالبي در مورد مرجعيت و وجوهات عرض كنم كه آقا از وجوهات هيچ استفاده نمي‌كنند. بحث مرجعيت هم واقعاً خودش يك بابي است. چون من از نظر كاري هم در اين حوزه بيشتر انجام وظيفه مي‌كنم، مي‌توانم با تمام وجود، با اطمينان كامل عرض كنم كه حضرت آقا هيچ رغبتي به مسئله‌ مرجعيت و اين جور مسائل ندارند. همان جور كه در تلويزيون امسال، ايّام سالگرد رحلت امام (رضوان‌الله تعالي عليه)، تلويزيون برنامه‌ خوبي نشان داد.
مجلس خبرگان و موضع‌گيري خود آقا نسبت به رهبري‌شان و اينهايي كه نشان دادند براي مردم ما خيلي جالب و ديدني بود. البته ما شنيده بوديم ولي فيلم آن را نديده بوديم. من اين را مي‌توانم بگويم همان جوري كه حضرت آقا در مورد رهبري هيچ رغبتي نداشتند، بلكه استنكاف مي‌كردند و قبول نمي‌كردند و بر ايشان تحميل شد، در مرجعيت هم واقعاً اين جور است. من هيچ رغبتي و هيچ استقبالي از ناحيه آقا نسبت به قضيه‌ مرجعيت نديده‌ام.
هر وقت هم ما در اين حوزه با ايشان صحبت كرديم، جوابي از ايشان نگرفتيم و استقبال نكردند. خيلي راه ندادند كه ما با ايشان صحبت كنيم‌ براي رساله‌ با اينكه الان براساس برآوردي كه ما داريم، شايد مقلدين ايشان تقريباً در داخل كشور، در صدر مقلدين ديگر مراجع باشند. يعني شايد بيشتر جمعيت از حضرت آقا تقليد مي‌كنند اما هنوز ما نتوانسته‌ايم ايشان را راضي كنيم كه رساله بدهند و هر وقت هم صحبت كرديم، به يك شكلي  شانه از بار اين قضيه خالي كردند و ما را به راههاي ديگري ارجاع دادند. واقعاً تحت فشار هستيم، از طرف مردم مورد سؤال هستيم. رساله مي‌خواهند، مسائل شرعي را مي‌خواهند، مقلّد هستند. بالاخره آقا را پذيرفتند. كسي هم آقا را تحميل نكرده است، خودشان انتخاب كرده‌اند. خوب، بايد راه را باز كنيم. ولي ديديم آقا راه را باز نمي‌كنند. استقبال نمي‌كنند.

اين خاطره را هم عرض بكنم. براي مرحوم آيت‌الله العظمي گلپايگاني كه فوت كردند، حضرت آقا مجلس ختمي در قم گرفتند‌ مسجد اعظم‌ و يك مجلس ختمي هم در تهران‌ مدرسه عالي شهيد مطهري‌ آنجا يكي از آقايان منبر رفتند. بخشي از صحبت ايشان راجع به مرجعيت آقا بود. بالاخره ايشان خواست در آن فضا، بعد از فوت مرحوم آيت‌الله العظمي گلپايگاني، مرجعيت آقا را جا بيندازد. بعد كه آمديم بيرون، آقا فرمودند كه عجب منبر بدي ايشان رفت! كه فهميدم آقا حقيقتاً ناراحت شده‌اند، به خاطر اينكه اين جوري صحبت شده است .

 يك وقت يكي از آقايان به ما گفت: بالاخره در خارج از كشور، مرجعيت را به رساله مي‌شناسند، مثلاً كشورهاي خليج‌فارس و كشورهاي عربي، مرجع را به رساله مي‌شناسند. مرجع، هر چقدر هم ملاّ باشد، اگر رساله نداشته باشد، اينها او را نمي‌توانند بپذيرند و الان بسياري از شيعيان كشورهاي خليج‌فارس، مقلّد آقا هستند و وجوهات خوبي هم مي‌دهند. ما به زعم خودمان خواستيم روي همان درك و فهم محدود خودمان، يك جوري حضرت آقا را تحريك كنيم كه رساله بدهند. من عرض كردم كه بسياري از مقلدين شما، از اين شيعيان كشورهاي خليج‌فارس هستند و اينها وجوهات خوبي هم مي‌دهند، اگر رساله ندهيد، اينها از شما برمي‌گردند، به كس ديگري مراجعه مي‌كنند، وجوهات هم ديگر نمي‌دهند.

 به جرات عرض بكنم كه زندگي ايشان از نظر كيفيت، هيچ فرقي با قبل از انقلاب نكرده است

حضرت آقا فرمودند كه خوب، وجوهات ندهند. مي‌دهند به يك مرجع ديگر. آن مرجع ديگر هم شهريه مي‌دهد و در اختيار طلبه‌ها قرار مي‌دهد. مگر بنا است همه‌ خيرات به دست ما انجام بشود. ديگران هم خيرات انجام بدهند. اين وجوهات توي جيب من كه نمي‌رود. براي من كه نيست. اين مالِ طلبه‌ها است. حق اين طلبه‌ها است. به بنده ندهند، به يكي ديگر مي‌دهند. به يك مرجع ديگر مي‌دهند. او هم مي‌دهد به طلبه‌ها. مگر بناست همه كارهاي خير از طريق من انجام بشود!

يا راجع به همين وجوهات كه عرض كردم هيچ وقت حضرت آقا استفاده نكرده‌اند و عمدتاً هم خرج طلبه‌ها و شهريه طلبه‌ها مي‌شود، بارها فرمودند كه هر وقت هر چقدر داريد، بدهيد، نگه نداريد.

اين را بگويم كه واقعاً وضع معيشتي‌ طلبه‌ها خوب نيست. شهريه‌ يك طلبه كه مراتب عالي حوزه را دارد طي مي‌كند‌ زن دارد، بچه دارد و همه‌ مراحل امتحانات حوزه را طي كرده است‌ در قم، حداكثر دويست‌وهشتاد تومان است و در شهرستانها و استانها از صدوپنجاه تومان تجاوز نمي‌كند، بلكه پايين‌تر از صدو‌پنجاه تومان است. اينها را من دلم مي‌خواهد مردم بدانند.

بعضي از مردم ما، بعضي از مسئولين را كه روحاني هستند، مي‌بينند، بعد فكر مي‌كنند همه‌ روحانيون اين جوري هستند. نه، آن كسي كه حالا مسئول است، اگر درآمدي دارد، مربوط به حقوق طلبگي‌اش نيست،  اين حقوق آن مسئوليت و آن كار و مديريتش است و ربطي به طلبگي‌اش ندارد. چند درصد از روحانيون ما مگر شاغل هستند؟ يك درصد هم شاغل نيستند، خيلي كمتر از نيم درصد شاغل هستند. خوب اينها كه شاغل هستند، حقوقي مي‌گيرند. اين حقوق مديريت و شغلش است، مثل بقيه‌ مردم كه شاغلند و حقوق مي‌گيرند. اين ربطي به لباس طلبگي ندارد. البته گاهي به مناسبتهاي ماه مبارك رمضان، يا ماه محرم و اينها، منبر و تبليغ، يا كار نويسندگي و كار تحقيقاتي هم دارند كه آن هم باز همه را شامل نمي‌شود. يعني ما مي‌توانيم عرض كنيم كه بيش از نيمي از روحانيون ما با همين حقوق دويست‌وهشتاد تومان در قم و در استانها كمتر از صدوپنجاه‌ تومان، زندگي مي‌كنند! واقعاً بسيار وضعيت اسف‌باري دارند و مردم ما هم اطلاع ندارند كه روحانيون در چه وضعيتي هستند.

فرزندان مقام معظم رهبري جز درس و بحث طلبگي هيچ مسئوليت ديگري ندارند.
ما هر وقت خدمت آقا مطرح كرديم كه آقا! شهريه را مقداري اضافه بكنيم. چون شهريه ايشان هم فقط از وجوهات است و از غير وجوهات نيست. براي بعضي‌ها اين ابهام هست كه آقا مثلاً پولهاي ديگر را به طلبه‌ها مي‌دهند، نه، از همان روز اولي كه حضرت آقا، پرداخت شهريه را شروع كردند، از وجوهات بوده‌است. گاهي آن اوايل، كم هم مي‌آمد ولي تا روزي كه مي‌خواستند شهريه را بدهند، به لطف خدا و عنايت امام زمان، وجوهات مي‌رسيد. يادم هست همان سال اول، يك وقت تقريباً نزديك آخر ماه بود يعني اول ماه نزديك بود و بايد شهريه بدهند. پول به حدّ مورد نياز نرسيده بود. يكي از آقايان‌ آقاي غيوري‌ خدمت آقا عرض مي‌كنند‌ كه ما به دفتر وجوهاتتان يك مقدار قرض مي‌دهيم كه شهريه كامل داده بشود، بعد كه داشتيد، به ما برگردانيد. آقا فرمودند: نه، ما قرض نداريم. ما هماني را كه داريم، شهريه مي‌دهيم. اگر كم آمد، خوب كمتر شهريه مي‌دهيم. اگر زياد آمد، بيشتر شهريه مي‌دهيم. ما قرض نمي‌كنيم. واقعاً هميشه هم همين جور بود. آقا هيچ وقت قرض نكرده‌اند. الان ما هر چه شهريه مي‌دهيم، همه‌اش از وجوهات است. هيچ پول غير وجوهات در شهريه‌ ما نيست. بحمدالله ما تا حالا هيچ وقت براي شهريه، كم نياورديم و اين واقعاً يكي از جاهايي است كه به خوبي عنايت حضرت ولي‌عصر (سلام‌الله عليه) را ديده‌ايم. بالاخره ايشان صاحب حوزه‌ها هستند و ما همه‌ خودمان را سرباز ايشان مي‌دانيم.
 
leader khamenei روي اين بحث شما، يك سؤال فرعي راجع به درس خارج حضرت آقا مطرح مي‌كنم. آيا الان آقا به صورت مرتب‌، درس خارج خودشان را دارند؟


بله، حضرت آقا از سال 69، درس خارج را شروع كردند. اول كتاب جهاد را شروع كردند. بحمدالله تمام شد. بحث قصاص را شروع كردند. قصاص هم عمده‌اش تمام شد و الان چهار سال است كه بحث مكاسب محرمه را دارند. هفته‌اي سه روز، انصافاً هم درس  پربار و خوب و قابل استفاده‌اي است. ما داريم كتاب قصاص را آماده مي‌كنيم كه ان‌شاءالله بتوانيم بحث قصاص را چاپ كنيم و در اختيار حوزه‌‌ها و علما و روحانيون قرار بدهيم.
leader khamenei در اين باب، نظريات‌ جديدي دارند؟


بله، بالاخره نظريات جديد دارند و فتاواي جديدي در كتاب قصاص هست كه به هر صورت، يك كتاب فقهي و علمي آقا است كه ان‌شاءالله چاپ مي‌شود. مكاسب محرمه هم كه ان‌شاءالله تمام بشود، چاپش مي‌كنيم و منتشر مي‌كنيم.
 


leader khamenei شنيده‌ايم كه تفاوتي محسوس در شيوه‌ تدريس آقا به نسبت خيلي از مراجع و علماي ديگر وجود دارد و آن موضوع‌محوري و دسته‌بندي‌هاي خيلي دقيق و نيز به صورت خاص، حساسيت آقا در موضوع علم رجال و توانمندي‌اي است كه در اين حوزه از خود نشان مي‌دهند. اگر در اين مورد هم اطلاعات و نظري داريد، بفرماييد.


ببينيد، درس آقا ويژگي‌هاي مختلفي دارد. يكي بيان خود آقاست. بيان، خيلي مهم است. يكي از نعمتهاي ويژه خداوند در كنار دهها، صدها و هزاران نعمت ديگري كه خداوند به ايشان عنايت كرده، بيان بسيار روان و رسا و شيواي ايشان است. اين در بيان و در تفهيم مطلب و خصوصاً در مباحث علمي، براي مخاطب و شنونده و شاگرد، بسيار مهم و مؤثر است. دسته‌بندي مطالب هم از سوي ايشان بسيار زيبا است.

leader khamenei طلبه‌ها براي شركت در درس حضرت آقا چه ويژگيهايي بايد داشته باشند؟


بسياري‌شان طلبه‌هاي فاضل و طلبه‌هاي خوب هستند كه درسهاي ديگران را ديده‌اند، طلبه‌هاي ملاّيي هستند و مي‌آيند درس آقا. گاهي اوقات با آنها صحبت مي‌كنيم، مي‌گويند ما حقيقتاً استفاده مي‌كنيم. بعضي‌هايشان واقعاً مجتهدند ولي مي‌گويند ما چون واقعاً استفاده علمي مي‌كنيم، به درس مي‌آييم. حضرت آقا هم وقت مي‌گذارند، مطالعه مي‌كنند، اقوال مختلف، تتبّع در مسائل فقهي، مباحث رجالي و مباحث اصولي، اينها را خوب مسلطند.
انصافاً اين جهات علمي ايشان، مقداري تحت‌الشعاع شرايط رهبري و وضعيت سياسي ايشان قرار گرفته است و الاّ جهات علمي ايشان هم جهات برجسته‌اي است.

ايشان در قم درس مرحوم آقاي آقا شيخ مرتضي حائري مي‌رفتند، همچنين در درس مرحوم امام، شركت مي‌كردند و در مشهد، در درس مرحوم آيت‌الله ميلاني شركت مي‌كردند. ايشان يك وقت تعريف مي‌كردند و مي‌فرمودند من درس آقاي آقا شيخ مرتضي حائري مي‌رفتم. درس آقاي آقا شيخ مرتضي حائري از آن درسهاي سخت حوزه بود. هر كسي درس ايشان نمي‌رفت. حضرت آقا فرمودند يك وقت من رفتم، خودم بودم و ايشان و بقيه‌ شاگردها نيامده بودند؛ چون درسشان هم خيلي عميق بوده و خيلي‌ها درك نمي‌كردند. بيانش هم خيلي بيان رسايي نبوده؛ لذا درس ايشان از آن درسهاي بسيار پركيفيت و پرمطلب درسي حوزه بود. بعد حضرت آقا فرمودند يك روز آقاي حائري به من گفتند كه آقاي آقا سيّد علي آقا! آن موقع شايد حضرت آقا بيست‌ودو‌ سه سالشان بيشتر نبوده‌ من با اين استعدادي كه در شما مي‌بينيم، شما يا يك مرجع تقليد مي‌شويد، يا حداقل عالم برجسته‌ خطّه‌ خراسان. اين بيان از زبان آقاي آقا شيخ مرتضي حائري‌  آن عالم برجسته ‌  خيلي مهم است.

ايشان در حوزه‌ مشهد هم كه بودند، در كنار مبارزه و برنامه و فعاليتهاي اجتماعي و ديگر فعاليتهايي كه داشتند، از كارهاي علمي هيچ وقت فاصله نگرفتند. اين خيلي جالب است. همان موقع هم حضرت آقا در مشهد ‌ البتّه من كه شركت نمي‌كردم، چون سنّم هنوز در آن حدّ نبود ‌  درس‌ رسائل و مكاسب و درس كفايه داشتند و درس ايشان از درسهاي معروف و بنام حوزه‌ علميه‌ مشهد بود. آن موقع حضرت آقا، شايد حدود سي‌‌ سي‌وپنج سالشان بود كه در حوزه‌ مشهد، درس كفايه و درس مكاسب ايشان، از درسهاي بنام حوزه بود، آن هم در سن سي‌وپنج سالگي. الان هفتاد‌ سالشان است.

حضرت آقا داراي هوش بسيار سرشار و استعداد و حافظه بسيار قوي است.  خداوند اين جور خواسته است. لذا بحث علمي ايشان كاملاً قابل استفاده و غني است. ان‌شاءالله اين دروس چاپ خواهند شد.

يكي از خصوصياتي كه درس ايشان دارد، اجازه مي‌دهند شاگردها سر درس اشكال كنند. اين يكي از امتيازات درسهاي حوزه است كه شاگرد، جلوي استاد اشكال، سؤال و مباحثه مي‌كند. اين يك امتياز بزرگي است. حضرت آقا هم سر درس، اجازه مي‌دهند، فضا هم آن قدر فضاي طلبگي و حوزه‌اي است كه اگر كسي اشكالي، سؤالي به ذهنش مي‌آيد، احساس نگراني و ترس و اُبهت نكند و راحت بتواند آنها را مطرح كند. حضرت آقا هم به همه اجازه مي‌دهند، اين خيلي براي من جالب است؛ حتّي بعضي‌ها اشكالات يا سؤالهايشان خيلي هم عميق نيست، آقا به همان هم اجازه مي‌دهند كه صحبت بكند. تحقيرش نمي‌كنند، وسط حرفش نمي‌آيند. البته ممكن است در مواردي پاسخي ندهند تا مشخص مي‌شود سؤال و اشكالي كه كرده، حرف عالمانه‌اي نبوده است. گاهي جلسات درس تبديل به مناظره و مباحثه مي‌شود. حضرت آقا چيزي مي‌فرمايند، يك اشكال مطرح مي‌شود. باز آقا مي‌فرمايند، باز يك اشكال. كاملاً آزادند. راحت افراد سؤال و اشكال مي‌كنند و آقا هم همين را مي‌پسندند. آقا هم همين را دوست دارند. خودشان اين جور فضاي بحث و مباحثه و نقد و نقادي را دوست دارند.

اينكه گاهي حضرت آقا مطالبي را مي‌فرمايند، افراد توجه ندارند. ايشان با تخريب، با توطئه، با بيان و يا نوشتن مطالب كذب كه موجب تشويش اذهان مي‌شود، با اين چيزها مخالفند ‌ در مجلات، در كتابها، در رسانه‌ها‌ امّا فضاي نقد و نقادي و مباحثه و گفت‌وگو را مي‌پسندند.

خود ايشان چند سال پيش بحث آزادانديشي را مطرح كردند و تا الان چند بار هم پيگيري كرده‌اند كه اين كرسي آزادانديشي در دانشگاهها و در قم به كجا رسيد. نه اينكه فقط يك بار بيان بكنند - در پاسخ به آن نامه‌ جمعي از فضلاي حوزه  بلكه بارها پيگيري كردند و ما هم داريم اين را پيگيري مي‌كنيم. هم بخشي در حوزه، بخشي هم در دانشگاهها كه اين منويات آقا به نتيجه برسد. حضرت آقا از اين فضاي اين جوري خيلي خوششان مي‌آيد. خيلي دوست دارند چون معتقدند نقد و نقادي و مباحثه و...، موجب رشد و كمال مي‌شود. حقّ هم همين است. اصلاً رشد علم و دانش، براساس همين نقادي‌ها و همين مباحثه‌ها بوده است.

يك خاطره‌اي من دارم. خدمت آقا عرض كردم آقا! يك نفر از آقايان ‌ آيت‌الله سيّد جعفر كريمي ‌ مرتب خدمت شما مي‌رسند و مباحث فقهي و بحث استفتائات مطرح مي‌شود، اگر اجازه بفرماييد يكي ديگر از آقايان هم كه از شاگردان امام در نجف بودند و ملاّ و فاضل‌اند و الان در بخش استفتائات همكاري دارند، ايشان هم گاهي بيايند با خود شما جلساتي را داشته باشند كه براي پاسخگويي به سؤالات خيلي به ما كمك مي‌كند. حضرت آقا فرمودند خيلي خوب، گاهي ترتيب بدهيد ايشان هم بيايند. ما يكي‌‌ دو جلسه ترتيب داديم، ايشان خدمت آقا رفتند و همين بحثهاي طلبگي، راجع به استفتائات و مسائل شرعي مطرح مي‌شد و به اصطلاح يك فرع فقهي را مطرح مي‌كردند. بعدا ديدم حضرت آقا ديگر از ادامه‌ اين جلسه استقبال نكردند. من به ايشان عرض كردم  چرا جلسه را ديگر ادامه نداديد؟ آقا فرمودند آقاي كريمي كه مي‌آيند، با من مباحثه مي‌كنند. نظر من را حسابي نقد مي‌كند و من دفاع مي‌كنم. اين را من مي‌پسندم. اين آقاي بزرگوار كه مي‌آيد، ايشان حالا حجب و حيايش جوري است كه بحث نمي‌كند. من اگر يك مطلبي را بگويم، مي‌دانم اگر ايشان هم قبول نداشته باشد، با من بحث نمي‌كند. حالا يا حرمت نگه مي‌دارد، يا خجالت مي‌كشد با ما بحث كند. لذا اين جور جلسه‌اي به درد من نمي‌خورد. من جلسه‌اي را دوست دارم كه طرف بيايد، وقتي من يك حرف مي‌زنم، او ده تا نقد بر آن وارد كند كه من مجبور بشوم از خودم دفاع كنم تا به نتيجه خوبي برسيم. اين روحيه‌ حضرت آقا در مباحث است، در جلسات خصوصي هم همين جور است. ايشان خيلي نقادي و مباحثه را دوست دارند.
 
leader khamenei نكته‌اي را حضرت‌عالي فرموديد در مورد شركت آزادانه‌ طلاب در بحثها. من مي‌خواهم اين را يك مقدار تكميل‌تر بفرماييد. با توجه به جايگاه ايشان به عنوان رهبري و محدوديتهايي كه از نظر امنيتي و سياسي وجود دارد، آيا طلاّب، آزادي عمل براي حضور در اصل جلسه را دارند. يعني الان اگر طلابي متقاضي باشند، به راحتي مي‌توانند در درس ايشان شركت كنند؟


ما دو تا شرط داريم. يكي شرط علمي است. گرچه در حوزه‌هاي درس تقريباً نيست. ولي اينجا كساني مي‌توانند در درس حضرت آقا شركت كنند كه حتماً كفايتين را خوانده باشند. اگر كسي كفايتين را نخوانده باشد، ما اجازه‌ شركت در درس را به او نمي‌دهيم. يا بايد پايه‌ قبولي پايه‌ 10 حوزه را‌  پايه‌ 10 حوزه، همان كفايتين است‌ از قم بياورند ‌و از جاي ديگر هم ما قبول نمي‌كنيم. اگر بگويند ما آن موقع نبوديم، اينجا خودمان امتحان مي‌كنيم. اگر توانست كفايه را جواب بدهد، مي‌تواند در درس شركت كند. پس يكي بحث علمي است، اين يك معيار و يك فاكتور ما است. فاكتور بعدي هم از جهات به اصطلاح اخلاقي است كه متقاضي، مشكلي، مسئله‌اي، چيزي نداشته باشد كه آن حالا جنبه‌ حراست و ... پيدا كند. اين دو تا مسئله براي ما مهم است كه اگر كسي آن شرايط را داشته باشد، مي‌تواند در درس شركت كند، مباحثه و اشكال و انتقاد كند.


leader khamenei الان درس آقا شلوغ است؟


شركت طلاب در درس، خيلي خوب است. ميانگين شركت‌كنندگان، بين پانصد تا ششصد نفر است. با اينكه ساعت هفت، درس شروع مي‌شود، ولي همه تقريباً همان اول درس، همه حضور دارند. در زمستان، سرما و گرما، بارندگي و... همه هفت صبح سر درس حضور دارند و درس خيلي زنده، فعال و پر محتوايي است.
leader khamenei اجازه دهيد به بحث قبلي برگرديم. داشتيد از وضعيت زندگي شخصي مقام معظم رهبري سخن مي‌گفتيد.
نقل از سايت از رهبر چه مي دانيد؟

آقازاده ها از نوح(ع) تا هاشمی

بسم الله النور

 آفت آقازادگی از نوح (ع)  تا هاشمی

1- این روزها که جریان آفت اقازاده های شرور و ناصالح برخی خواص انقلاب دامان انقلاب را گرفته ، مسئله آقا ها و آقازاده ها بیش از گذشته در کشور و میان مردم داغ شده است . البته سابقه تاریخی این مسئله ، گذشته ای بس طولانی دارد و قدمت آن به دوران نوح نبی (علیه السلام ) میرسد .يعني عمرماجرای آقازاده ها به قدمت تاریخ بشر است و مسئله تازه ای نیست .

 2- از آنجا که انسان کاملي همانند "شیخ الانبیاء" نوح (علیه السلام) به بلای آقازاده های منحرف وخطاکار مبتلا شده است ، لذا فی نفسه نمی توان خواصي امثال آقای هاشمی رفسنجانی را ملامت نمود که دیگر شما چرا ؟!  هرچند که هاشمی احتمالا بعنوان یکی از خواص امت ، از نظر تعداد این آقازاده های ناصالح شاید جزء رکورد داران تاریخ امت ها به خصوص در آخرالزمان باشد.

 3- نوح به پروردگارش عرض کرد : "پروردگارا ! پسرم از خاندان من است و وعده تو (در مورد نجات خاندانم) حق است ، و تو از همه حکم کنندگان برتری " پروردگارفرمود:" ای نوح ! او از اهل تو نیست ؛ او عمل غیرصالحی است [فرد ناشایسته ای است ] پس آنچه را از آن آگاه نیستی از من مخواه ، من به تو اندرزی می دهم تا از جاهلان نباشی." سوره هود آیه  45و 46

 4- نوح (علیه السلام) نجات فرزندش را از خدا خواست .... نوح فرزندش را نصیحت نمود تا به راه راست برگردد ... عمل غیرصالح ، پیوند آقازاده نوح را با ولایت نوح قطع کرد... نوح قبول کرد که فرزندش منحرف است و سرنوشت مدیریت امت را با سرنوشت فرزندش و البته قبر وقیامت خودش پیوند نزد ... و بالآخره خداوند تقاضای نوح در حق فرزندش را نپذیرفت و پسر نوح با بدان همنشين شد... نوح به همراه یاوران و پيروان اندک خود و حیوانات همراهش نجات یافت و آقازاه نوح در طوفان خشم الهی غرق شد ... و نوح الگویی شد برای علاج فرهنگ آقازاده پروری در تاریخ بشر.

 5- برخی از خواص در تاریخ انقلاب راه نوح نبی (علیه السلام) را رفتند و بعضا یک گام پیش نهاده خود رأی به محکومیت و مجازات فرزندان خود دادند ؛ چرا که به خطاب الهی نیک می دانستند اگرمی خواهند همچنان صالح بماند و در راه امام وامت قدم بردارند، لازم است این پیام الهی را در مورد خودبه گوش بگیرند که " انه لیس من اهلک ، انه عمل غیرصالح"

نمونه برجسته آن در تاریخ انقلاب مرحوم آیة الله مشکینی (اعلی الله مقامه الشریف) و آیة الله محمدی گیلانی و خود حضرت امام (سلام الله علیه ) هستند –برخورد قاطع امام راحل با سيد حسين خميني نوه بزرگ خود-  در خاطرم است که دوستی می گفت : فرزند آیة الله مشکینی در زندان اوین بود و ایشان  براي کاری چند بار در اوائل انقلاب به زندان آمدند اما حتی یکبار هم حاضر نشدند به سلول فرزندش سر یزند و پسر خود را از نزدیک ملاقات کند.

 6-متاسفانه برخی از خواص در طول تاریخ بر اثر دلبستگی های پدرانه در برخورد با فرزندان غیرصالح خود دچار لغزش شدند. شاید عکس العمل مرحوم آیة الله طالقانی در برابر بازداشت فرزند کمونیست خود مجتبی طالقانی که منجر به قهر چند روزه ایشان شد ، از این جمله می باشد.

 7- برخی از بزرگان رفتند و در زمان آقاییشان به آفت آقازاده ها دچار نشدند.  شهید مظلوم بهشتی از این قبیل است که خوشبختانه روزهای فتنه ۸۸ علیرضا بهشتی (مشاور میرحسین موسوی ) را ندید . البته انشا الله ولايت مداري علی مطهری چنين سرنوشتي را براي پدر شهيد بزرگوارش رقم نخواهد زد.

 8-برخی آقازاده ها عاقبت به خیر شدند و بعد از آنها پدرانشان خود آفت انقلاب شدند ، سرنوشت عبرت آموز پدر شهید محمد منتظری از این جمله است .

 9-برخی خود صالحند و پس از اصلاح خود به لطف الهی فرزندان صالح هم تربیت کرده اند . نائب امام عصر، حضرت ایة الله خامنه ای و آیة الله مصباح یزدی ؛ و البته مصداق اتم آن تربيت فرزنداني مجاهد مانند احمد و مصطفی خمینی توسط امام راحل(ره) است .

10- برخی از خواص از عمل ناصالح فرزندانشان برائت می جویند و آقازاده هایشان را نوح وار انشاء الله به سوار شدن به کشتی نجات ولایت می خوانند که " و نادی نوح إبنه و کان فی معزلٍ یا بُنَی إرکب معنا و لاتکُن مع الکافرین "  سوره هود آیه 42

شاید حضرات،آیات جوادی آملی ، جنتی ، خزعلی ،و حتي آقای مشايي ... از این دسته باشند. انشاء الله

و اما اينكه جناب هاشمی جزء کدام دسته است را باید به قضاوت تاریخ و تقدیر الهی و انتخاب خود هاشمی گذاشت،لكن سوال مهم تري ذهن بنده را مشغول كرده كه آيا ماجراي هاشمي و آقازاده هايش اصلا از جنس داستان نوح است و يا ...

 ذکر  نکته ای در این زمینه لازم به نظر می رسد:

در جریان حضرت نوح (علیه السلام ) و امثال ایشان این آقازاده ها هستند که آفت آقایی پدرانشان می شوند . اما آیا جریان هاشمی هم از این قبیل است ، امیدوارم حداقل داستان هاشمی هم از این سنخ  باشد و البته مشابه جریان نوح (علیه السلام) به پایان برسد.

اما برخی اظهارات و يا رفتارهاي آقای هاشمی با آقازاده هایش به خصوص مهدی، و فائزه و یاسر و فاطمه ، انسان را در اين باره دچار تردید می کند. مخصوصا اگر پاي اظهارات غیر رسمی مادر آقازاده ها هم به عنوان یکی از ارکان این تحلیل به ميان آيد

یکی از این اظهارات که تبدیل به رفتار عملی هم شد کلام پدر در حمایت از پسر در سال گذشته در مشهد بود که همه جيز را توجيه كرد و گفت : [وی در پایان پاسخ به سؤالی در خصوص عدم بازگشت مهدی هاشمی به کشور عنوان داشت: مهدی خیالش از پرونده‌ها و تهمت‌ها راحت است و هم‌اکنون برای رسیدگی به وضع دانشگاه‌های آزاد اسلامی خارج از کشور در حال گذراندن رساله دکترای خود در خارج از کشور است و در انتخابات نیز صرفاً تجربیاتش پیرامون صیانت از آرا را مطرح کرده است و دخالتی در کار ستادها یا تظاهرات نداشتند و اگر دادگاهی او را احضار کند، حضور می‌یابد....]

آری....پاسخ مقتدرانه پروردگارعالم به شیخ الانبیاء [ نوح نبی (علیه السلام) ] و پیامبر اولوالعزم الهی است که باید تن همه  آقایان را بلرزاند ، آنجایی که خداوند در مسئله آفت آقازادگی و فامیل بازی و قبیله گرایی با نوح هم كه دست پرورده خود است اینگونه خطاب می کند : "قال یا نوح إنه لیس َ مِن اهلک إنه عملٌ غیر صالح فلاتَسئلنَ ، ما لیس لک به علم ، إنی أعِظُکَ أن تکونَ من الجاهِلینَ "

ای نوح ! پس از آنچه از آن آگاه نیستی از من مخواه ، من تو را موعظه می کنم که از جاهلان نباشی !!!

 امان از آفت آقازاده ها که حضرت خلیل الرحمن هم از آن به درگاه پروردگارش التجا میکند:

 "خدایا از همسران و فرزندان ما َمایه روشنی چشم ما قرار ده و ما را پیشوای اهل تقوا بگردان"

نقل از سایت نور افکن

اتل متل توتوله یک جنبش کوتوله

سایت جرس در جدید ترین فراخوانی خود به سبزک ها گفته:" بابا اغتشاش که نمی کنید لا اقل برا زنده کردن این جسد متعفن! شعر بگید و برا ماارسال کنید!"

یه چند تا شعر آماده کردم گفتم شاید به دردشون بخوره  

 

                                                 ***

اتل متل توتوله یه جنبش کوتوله

هم گاو داره هم پستون!

یک رای سبز بستون

اسمشو بذار خاله زری

تا که بگه دری وری

 

***

یه شیخ داریم قلقلیه

سرخ و سفید وگلیه

میزنی زمین نمیره هوا

میبریش هوا نمیاد زمین

ما این شیخ و نخواستیم

رای هامون رو نوشتیم

خدا بهمون عیدی داد

کی رای به شیخ مهدی داد؟ 

*** 

 

توی ده شلم رود

میر حسین یه جا نشسته بود

سن زیاد،عقل کوچیک ، روی سیاه، زبون درازواه واه واه

نه هاشمی نه خاتمی نه مرغ زرد کاکلی هیچ کس باهاش رفیق نبود

تنها کنار خل ها  نشسته بود با زهرا

زهرا میای آشوب کنیم نه نمیام نه نمیام  

 میای بزن بکوب کنیم نه نمیام نه نمیام

 

 

*** 

  

ندا نبودی ببینی ...

جنبش فنا شد   اینجا عزا شد     دنیا بر ما شد

آه و واویلا         کو اغتشاش ها؟ 

 

***  

یه جنبش!

وسط همه ملت اسیره!

اگه پول ارباباشون نرسه!

دیگه کارش تمومه و می مییره!  

 

***

یه جمع سبزپر نیاز، زبون هاشون خیلی دراز،  استاد رپ و راک و جاز

بن بست باز!

محله دروغ و آز  

 

***

 

مرغ جرس ناله سر کن

تخم سبزی به در کن

 شیخ عاقل ،علم زهرا

آرزومون داده بر باد

ای خدا ای فلک ای طبیععععت

عبرت ما برای بشر کن 

***

ساده بگم ساده بگم سبزکی ام

اهل اون بالا بالا ها

شبا توی جکوزیم    شبا توی جکوزیم

ساده بگم ساده بگم سبزکی ام بوی جرس میده تنم من عاشق کروبی ام

من عاشق کروبی ام    

***

 

فکر کنم کافی باشه باز اگر نیاز شد دوباره فراخوان بدن، ارسال میکنیم 

دوستای خوش ذوقم اگر شعری به ذهنشون رسید تو دیدگاه بذارن مثل نظر "بروبچ "که ده دقیقه مارو خندوند